معنی غلتاندن غلتاندن کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلت دادن، گردانیدن به پهلو تصویر غلتاندن فرهنگ فارسی عمید
غلتانیدن غلتانیدن گردانیدن به پهلو یا به پهنا. غلطانیدن. غلتاندن. غلطاندن. بجخیزانیدن: و از غلتانیدن خرسنگها که از بالا می انداختند زلزله در اجزا و اعضای کوه افتاد. (جهانگشای جوینی) لغت نامه دهخدا
غلطاندن غلطاندن غلتاندن. غلطانیدن. گردانیدن به پهلو. متعدی غلطیدن. رجوع به غلطیدن شود: سیل تخته سنگ بدان عظمت را بغلطاند لغت نامه دهخدا