غلتیدن، در موسیقی گردانیدن آواز در حلق، کشش دادن صوت هنگام آوازه خوانی، تریل غلت خوردن: در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن غلت دادن: کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلتانیدن غلت زدن: در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن غلت و واغلت: غلتیدن پی در پی غلت و واغلت خوردن: غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت غلت و واغلت زدن: غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
در قزوین و بعض جاهای دیگر به معنی قطر و ستبری و کلفتی و ضخامت و ثخن و عمق آید. ظاهراً کلمه ای است ترکی اصل و ریشه غلظت عرب، و یا غلت مصحف مخففی از غلظت عرب است: آفرین به غلتش صلوات بر کلفتیش. (در تداول قزوینیان در وصف خیار)
اسم مصدر از غلتیدن. به معنی غَلط است که از غلطیدن باشد، و غلط معرب آن است. (از برهان قاطع) (آنندراج). غلتیدن بود و به پهنا گردیدن. (فرهنگ اسدی نخجوانی). چرخیدگی به روی خود (ناظم الاطباء). ترکیب ها: - غلت خوردن. غلت دادن. غلت زدن. رجوع به همین مدخل ها شود. ، تحریر (در آواز). رجوع به آهنگ شود
غلط کردن. یا غلت درحساب است و غلط در قول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). غلط کردن در حساب. (تاج المصادر بیهقی). ناصواب اگر در حساب باشد. (از رسائل تاریخ بیهقی پارسی نغز ص 396). غلط در حساب و کتاب و شماره. (برهان قاطع) برانداختن بیع. (منتهی الارب). به هم زدن بیع و شری: غلت البیع و الشراء غلتاً، اقاله. (اقرب الموارد) ، تنزل قیمت متاعی به سبب کمی مقدار یا خرابی کیفیت آن. عدم اعتبار از حیث کیفیت یا کمیت. (دزی ج 2 ص 221)