- غفار (پسرانه)
- آمرزنده و بخشاینده، از نامهای خداوند
معنی غفار - جستجوی لغت در جدول جو
- غفار
- بسیار آمرزنده، آمرزگار، آمرزنده و پوشانندۀ گناه، از صفات خدای تعالی
- غفار
- نیک آمرزگار، آمرزنده و پوشنده گناه، آمرزنده گناهان، از صفات خدایتعالی
- غفار ((غَ فّ))
- از صفات خداوند به معنای آمرزنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل غفار آمرزگاری
کلاه زره زیر خودی، پوشه پوشاننده، سراغوچ سراغج گیسو پوش چوخای ترسا چوخای کشیش
غفار بودن
جمع غفر، بز کوهی ها
بخشایشگر، آمرزگار، بخشاینده
چاه کن، مقنی
سفر کردن
کارد فروش
کرم روده، زرداب شکم، رنگ پریدگی از بیماری رویگر، مسگر رویگر، روی فروش
خاک نرم، گرد، کنایه از آزردگی
غبار خاستن: بلند شدن گرد، کنایه از به وجود آمدن آزردگی
غبار خاستن: بلند شدن گرد، کنایه از به وجود آمدن آزردگی
خدعه کننده، فریب دهنده
نان بی نان خورش، نان خشک، در علم زیست شناسی درختی که از آن چوب آتش زنه تهیه می شود
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غراره، جوالق، شکیش
دم تیز شمشیر
خواب کم
کسادی بازار
دم تیز شمشیر
خواب کم
کسادی بازار
موی نرم و ریز در گردن یا رخسار، کثیر، بسیار
مغرور شدن، فریب خوردن، بی تجربگی، ناآزمودگی
بسیار غدر کننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار
بسیار آمرزنده، پوشندۀ گناه، آمرزندۀ گناه، آمرزگار، از صفات باری تعالی
کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است، گورکن
غمره ها، شدت ها، دشواری ها، سختی ها، محل های فراهم آمدن و انبوهی چیزی، جمع واژۀ غمره
قفرها، بیابانهای بی آب و علف که در آن حیوان وجود نداشته باشد، جمع واژۀ قفر
نان بی خورش، گشن دادن کویک را، پیراستن کویک را، درخت که از آن آتشزنه سازند گشن دهنده کویک
آمرزنده گناه، آمرزنده و پوشنده گناه
گرد، خاک نرم، گرد و غبار
همه همگی از مه تا که بش موی گردن، موی رخسار، پوشنده آمرزیدن گناه کسی را مغفرت غفران، بسیار فراوان. یا جم غفیر. گروه بسیار از وضیع و شریف و کوچک و بزرگ، همه جمیع
بسیار آمرزنده، آمرزگار
گردا گرد دیوار، درون خانه
فریبنده نوک زینه نوک شمشیر نیزه تیر، تیر نمونه، خواب کوتاه چرت، سرد بازاری، روش، شتاب، اندازه گول خوردن فریب خوردن، فریفتگی غرگی: کودکان را حرص می آرد غرار تا شوند از ذوق دل دامن سوار. (مثنوی) توضیح باین معنی در عربی غر و غره و غرور آمده. مکار خداع بسیار فریبنده: حکایت آن نکات از غدر این غاش غرار... چه رفته بر سبیل اختصار باقی نگذاشت... جوالی بزرگ که از کنف سازند
گل خوشبوی گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم، مهره سبز چشم پنام، آوند سفالین
پیمان شکن، فریبکار ماندن، گذاشتن بی وفا پیمان شکن، مکار محیل: فریبنده