زره خود که زیر قلنسوه پوشند. یا زره پاره که مرد باسلاح وقت جنگ بر روی افکند. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، غفارات، غفائر. (اقرب الموارد) ، سراغوج که زیر مقنعه افکنند تا مقنعه ریم و چرک و روغن نگیرد. (منتهی الارب) (آنندراج). آن رگوی که در زیر دامک اندازند. (مهذب الاسماء). خرقه ای است جزء مقنعه که با آن زن چارقد خود را از روغن نگاه دارد. (از اقرب الموارد) ، هر پوشاکی که آن را بپوشند. (از معجم البلدان) ، پارچه ای که بدان گوشۀ کمان پیچند تا زه بر آن جاری گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). الرقعه التی علی حز القوس یجری علیه الوتر، پوست پاره ای که در سوراخ گوشۀ کمان کنند و سر زه در آن اندازند. رقعۀ کمان. (مهذب الاسماء) ، ابر پاره بر ابر پارۀ دیگر برنشسته. (منتهی الارب) (آنندراج). السحابه فوق السحابه. (اقرب الموارد). ابر توبرتو. (مهذب الاسماء) ، سر کوه. (منتهی الارب) (آنندراج). رأس الجبل. (اقرب الموارد)