جدول جو
جدول جو

معنی غشق - جستجوی لغت در جدول جو

غشق
(دَ)
نرم کوفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). غشق بر گوشت و هر چیز نرم، زدن آن. (قاموس از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشق
تصویر مشق
آنچه دانش آموزان برای یادگیری بیشتر می نویسند، مطلبی نوشتنی برای تمرین و یادگیری، تمرین، تمرین و تکرار کاری برای کسب مهارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشق
تصویر وشق
پستانداری از خانوادۀ گربه با پوست نرم و سیاه، رودک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرق
تصویر غرق
فرو رفتن در آب، غوطه ور شدن، خفه شدن در آب، انباشته، آغشته، محصور مثلاً زن غرق در طلا و جواهر بود،
ویژگی کسی که کاملاً به چیزی یا کسی توجه دارد مثلاً غرق مطالعه بودم،
کنایه از ویژگی کسی که کاملاً تحت تاثیر قرار گرفته است مثلاً غرق شادی
غرق شدن: فرو رفتن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و خفگی دست دهد، فرو رفتن چیزی در آب مثلاً کشتی غرق شد
غرق عرق: کنایه از خجالت زده
غرق کردن: فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشق
تصویر رشق
تیرانداختن، با تیر زدن، تند و تیز به کسی نگریستن، با زبان طعنه زدن
صوت قلم، بانگ قلم هنگام نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غشی
تصویر غشی
بیهوش شدن، بی خود شدن، از حال رفتن، بیهوشی، بی خودی، غش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسق
تصویر غسق
تاریکی، تاریکی اول شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غشا
تصویر غشا
پوستۀ بسیار نازک، پوشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلق
تصویر غلق
قفل یا کلون در، در بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلق
تصویر غلق
کلام مشکل و مبهم، مغلق، شخص بدخو و خشمگین
فرهنگ فارسی عمید
(غَ شَ)
در دیوان البسۀ نظام قاری (ص 176) چنین آمده:
زنانش به روی غشقدان کشند
غلافش بر آئینه زانسان کنند.
و نیز در ص 70 آمده:
غشقدان راسر آن خاتون زمانی برنمیگیرد
که گیتی بوی مشک و لادن و عنبر نمیگیرد.
معنی غشقدان معلوم نشد و در فهرست لغات دیوان مذکور نیز معنی نشده است
لغت نامه دهخدا
پوشش پرده شامه هر چه که چیزی را بپوشاند حجاب پوشش پرده، قسمتی از اعضای بدن که سخت تن و نازک است و بعضی قسمتهای عضلات و جز آن را پوشیده مانند: غشا مخاطی بینی غشا فانی رحم غشا زلالی غشا رطوبت مفصلی غشا مخی عظامجمع اغشیه. پرده پوششی حول و درون برخی اندامهای درونی و قسمت سطحی سیتوپلاسم سلولهای حیوانی و پرده سلولزی حول سلولهای گیاهی است غشا جنب. شامه شش را گویند که از خارج هریک از ششها را پوشانده است و عبارت از یک پرده دو لایه است که در بین دو لایه ممکن است گاهی ترشحات و سروزیته جمع شود و تولیدات ذات الجنب نماید. پرده جنب. یا غشا درونی قلب. پرده نازک پوششی دورن حفره های قلب را گویند دورن شامه دل. یا غشا سروزی محیط دماغ. عنکبوتیه. یا غشا دماغی. پرده های پوششی حول مراکز عصبی (دماغ نخاع) را گویند این اغشیه عبارت از سه قسمت هستند که از خارج به داخل عبارتند از: ام الغیظ (سخت شامه) و عنکبوتیه و ام الرقیق (نرم شامه) پاشام مغز رویه مغز. توضیح چون غشای دماغی از چند قسمت تشکیل یافته که بر روی هم قرار دارند بصورت جمع (اغشیه دماغی) نیز ذکر می شوند، هر چه که چیزی را بپوشاند حجاب پوشش پرده، قسمتی از اعضای بدن که سخت تن و نازک است و بعضی قسمتهای عضلات و جز آن را پوشیده مانند: غشا مخاطی بینی غشا فانی رحم غشا زلالی غشا رطوبت مفصلی غشا مخی عظامجمع اغشیه. هر چه که چیزی را بپوشاند حجاب پوشش پرده، قسمتی از اعضای بدن که سخت تن و نازک است و بعضی قسمتهای عضلات و جز آن را پوشیده مانند: غشا مخاطی بینی غشا فانی رحم غشا زلالی غشا رطوبت مفصلی غشا مخی عظامجمع اغشیه
فرهنگ لغت هوشیار
کلانسال مرد، سرخ فام پارسی تازی گشته کلون کلون شده پارسی تازی گشته کلون کلیدان فلج فلجم تاج تاک (تاک طاق تازی گشته) بد خوی پرخاشگر مرد، دشوار پیچیده سر بسته سخن چوبی که بدان در را بندند کلیدان کلون، جمع اغلاق. سخن دشوار و مشکل. بستن در در بستن، بستگی در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشق
تصویر فشق
شادمانی، آزمندی، خوشدلی، دویدن، گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشق
تصویر مشق
تمرین، نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوق
تصویر غوق
نادرست نویسی غوک بک زمین کنده و عمیق گودال
فرهنگ لغت هوشیار
باران سبک، نا گاهی باز گشتن، زدن به تازیانه، انبوهی نمودن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی رودک جانوری از تیره سیاهگوش واژه وشق در تازی نیز آمده یکی ازگونه های سیاه گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرق
تصویر غرق
در آب فرو رفتن، آب از سر گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدق
تصویر غدق
آب بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
باران ریزه، ریزش شیر از پستان تار، تاریکی آغاز شب، پارسیی تازی گشته غسک نیک تاریک شدن شب، تاریکی اول شب ظلمت پس از غروب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبق
تصویر غبق
می نوشی در شبانگاه شامنوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشم
تصویر غشم
بیداد کردن، ستم، ظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشن
تصویر غشن
زدن با چوبدستی یا با شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشو
تصویر غشو
میوه کنار (کنار از پارسی به تازی رفته است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشی
تصویر غشی
بیهوش گردیدن، بیهوش شدن، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاق
تصویر غاق
پارسی تازی گشته غاز سیا غاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشق
تصویر عشق
تعلق قلب به کسی، چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشق
تصویر رشق
تیر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشق
تصویر بشق
با چوبدست زدن، تیز نگریستن، باز ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشق
تصویر اشق
دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشق
تصویر اشق
((اَ شَ))
دشوارتر، مشکل تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشق
تصویر رشق
((رَ شْ))
تیرانداختن، تیراندازی کردن، آواز کلک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشق
تصویر عشق
((عِ))
به شدت دوست داشتن، شیفتگی، دلدادگی، لذت، کیف، افلاطونی عشقی که با گرایش های جنسی همراه نیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشق
تصویر عشق
دلباختگی، دل بردگی، دل دادگی
فرهنگ واژه فارسی سره