جدول جو
جدول جو

معنی غسف - جستجوی لغت در جدول جو

غسف
(غَ سَ)
تاریکی. (منتهی الارب) (آنندراج). ظلمت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غسف
تاریکی، ظلمت
تصویری از غسف
تصویر غسف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غسک
تصویر غسک
ساس، حشره ای از راستۀ نیم بالان به رنگ سرخ و بیضی شکل و بزرگ تر از کک که از خون تغذیه می کند و باعث سرایت بعضی امراض می گردد، بقّ برای مثال مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسق
تصویر غسق
تاریکی، تاریکی اول شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرف
تصویر غرف
غرفه ها، اتاقکهای عرضه کالا در نمایشگاه، بالاخانه ها، جمع واژۀ غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل
تصویر غسل
شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع، همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند، شستن و در آب فرو بردن چیزی برای زایل ساختن نجاست یا چرک آن
غسل ارتماسی: مقابل غسل ترتیبی، غسلی که در آن تمام بدن یک مرتبه در آب فرو برود
غسل ترتیبی: غسلی که در آن تمام بدن به صورت تدریجی و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
غسل تعمید: در آیین مسیحیت، غسل دادن کودکان و کسانی که به دین مسیح می گروند با آیین مخصوص
غسل جنابت: غسلی که مردان پس از جنب شدن به جا می آورند
غسل حیض: غسلی که خانم ها پس از پاک شدن از حیض به جا می آورند
غسل دادن: شستشو دادن، شستن، غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
غسل کردن: شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع، همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند
غسل مسّ میت: غسلی که به سبب تماس با میت واجب می شود
غسل میت: غسلی که به سبب تماس با میت واجب می شود، غسل مسّ میت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسف
تصویر نسف
بنا را از اصل برکندن و ویران ساختن، دانه را با غربال بیختن و پاک کردن، پراکنده ساختن باد خاک را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرف
تصویر غرف
گیاهی که با آن دباغت کنند
فرهنگ فارسی عمید
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ابر نزدیک، نزدیک پرواز: پرنده محل پریدن مرغ (نزدیک زمین) : ایزد - عزاسمه و تعالی - مارا از مسف صحبت بوم صفتان شوم دیدار بمطار همت این همای مبارک سایه رسانید. ابر نزدیک شوند ه، مرغ پرنده نزدیک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدف
تصویر غدف
فراخسالی ارزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسف
تصویر نسف
خانه را از بیخ و بن کندن و ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یسف
تصویر یسف
مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیف
تصویر غیف
گروه مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلف
تصویر غلف
در غلاف کردن شیشه را، پوشانیدن شیشه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضف
تصویر غضف
کویک هندی، وردیچ شنزار از پرندگان، فرو هشتگی گوش، تاریک گشتن شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطف
تصویر غطف
فراخی زیست، درازی پلک، افزونی ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
پوست پیرا از گیاهان، بریدن، پیراستن با گیاه پوست پیرا بید سرخ، گیاه پز گیاهی است پر خار که پیرامون چادر و جایگاه نهند که مردم و جانور نتوانند آمد، یز تر یز تازه، برگ درخت، اسپرم بیابانی، کنگر دشتی، شاه اسپرم رومی (اسطو خودوس)، جمع غرفه، برواره ها جمع غرفه غرفه ها براوره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسک
تصویر غسک
تاریکی آغاز شب غسک که گونه ای از ساس است واژه پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
باران ریزه، ریزش شیر از پستان تار، تاریکی آغاز شب، پارسیی تازی گشته غسک نیک تاریک شدن شب، تاریکی اول شب ظلمت پس از غروب
فرهنگ لغت هوشیار
شستن، تطهیر با آب و زایل کردن چرک و مانند آن با روان کردن آب بدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسم
تصویر غسم
تیرگی، سیاهی، تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسا
تصویر غسا
غوره خرما غوزه خرما خرمای نارسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاف
تصویر غاف
کهور از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسف
تصویر عسف
دم مرگ، منغر (قدح بزرگ)، بیراهه رفتن، ستم کردن، کار برای دیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسف
تصویر خسف
نقصان، کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسف
تصویر حسف
بارش نرم، درو، زخمینی خشمگیری، کینه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسف
تصویر اسف
اندوه سخت، بسیاری حزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسف
تصویر اسف
((اَ سَ))
اندوهگین شدن، حسرت خوردن، اندوه شدید، افسوس، پشیمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسف
تصویر خسف
((خَ))
ناپدید کردن، به زمین فرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غسل
تصویر غسل
((غُ سْ))
شستشو دادن با آب، شستشوی تن طبق آیین شرع، ارتماسی فرو بردن تمام بدن یک مرتبه در آب، ترتیبی شستن اعضای بدن به تدریج، بدین طریق که ابتدا سر و گردن و بعد نیمه راست بدن و سپس نیمه چپ آن شسته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غسک
تصویر غسک
((غَ سَ))
ساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غسق
تصویر غسق
((غَ سَ))
تاریک شدن شب، تاریکی اول شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسف
تصویر کسف
((کَ))
بریدن، پاره کردن، افکندن حرف متحرکی راکه در آخر جزو باشد، یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غسل
تصویر غسل
شستشو، شست و شو
فرهنگ واژه فارسی سره