بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
گرفتن ماه یا خورشید، در علوم ادبی در علم عروض انداختن حرف هفتم از رکن چنان که از مفعولات مفعولا باقی بماند و نقل به مفعولن شود، بریدن جامه یا چیز دیگر، قطع کردن
در اصطلاح بانکی و تجاری، واخواست. اعتراض. و آن چنانست که اگر مدیون برات و یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپرداخت دائن و یا بستانکار بوسیلۀ دادگاه اعتراض نامه ای به مدیون فرستد و وی را به تعقیب در دادگاه تهدید کند و این عمل را پرتست کردن (واخواست کردن) نامند
بریدن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، پاره کردن و بریدن جامه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، بد گردیدن حال کسی، نگونسار کردن چشم را. (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عبوس و ترشروی شدن. (از اقرب الموارد). ترشروی شدن و درباره بخیل ترشروی گویند: اکسفا و امساکاً. (از ناظم الاطباء). ترشروی شدن، منه المثل اکسفاً و امساکاً، یعنی ترشروئی یا زفتی و در حق بخیل ترشروی گویند. (از منتهی الارب) ، گرفته شدن آفتاب و ماه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، گرفته گردانیدن خدای ماه و آفتاب را، لازم و متعدی هردو آید. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهتر آن است که در ماه گرفتن خسف و در آفتاب گرفتن کسف بکار رود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، غالب آمدن نور آفتاب بر ستاره ها و دیده نشدن آنها. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول جریر که گوید: ’الشمس طالعه لیست بکاسفه تبکی علیک نجوم اللیل و القمرا’ بنصب النجوم و القمر علی المفعولیه لکاسفه ای لیست تکسف ضوء النجوم مع طلوعها لقله ضوئها و بکائها علیک و هذا احسن مما قیل فیه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)