جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غسک

غسک

غسک
ساس، حشره ای از راستۀ نیم بالان به رنگ سرخ و بیضی شکل و بزرگ تر از کک که از خون تغذیه می کند و باعث سرایت بعضی امراض می گردد، بَقّ برای مِثال مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد - ۸۵)
غسک
فرهنگ فارسی عمید

غسک

غسک
تاریکی اول شب. (منتهی الارب) (آنندراج). مبدل غسق است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غسک

غسک
جانوری است از کیک و شپش بزرگتر، و در میان رختخواب میباشد، و مانند کیک و شپش خون آدمی خورد، و آن را در دارالمرز و گیلانات ’ساس’ گویند، و در هندوستان ’کتمل’ و در هند دکن ’مکن’ خوانند. (برهان قاطع). جانوری است کوچک گزنده. (غیاث اللغات). کرمی است که از بدن آدم خون میمکد و آن را کهتمل و ساس گویند. (فرهنگ رشیدی). ساس که جانورکی است بزرگتر از کیک و شپش. (ناظم الاطباء). رجوع به ساس شود:
دوشم همه شب غسک چو شمشیر بخست
اندام مرا چو ناخن شیر بخست.
مسعودسعد.
مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک
اندرین سمج ز خواب و خور و آرام جداست.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

بسک

بسک
پارسی تازی شده ساخته شده از بس بس است تو را بس کن اکلیل الملک بس است ترا بسیار است ترا: (نک شبانگاه اجل نزدیک شد - خل هذا اللعب بسک لاعد) (مثنوی. نیکلسن. دفتر 5 ص 297)، پنبه پیچیده و فتیله کرده جهت رشتن
فرهنگ لغت هوشیار