- غریویدن
- بانگ برآوردن، فریاد زدن، خروشیدن،
برای مثال غریویدن کوس گردون شکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵ - ۹۶۷) ، خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنج های دراز(فردوسی - ۲/۳۹)
معنی غریویدن - جستجوی لغت در جدول جو
- غریویدن
- غریو کردن فریاد زدن آواز بلند برداشتن، نالیدن و گریستن زاری کردن
- غریویدن ((غَ دَ))
- فریاد زدن، نالیدن و گریستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریزه ریزه شدن
از پوست بدن یا سطح چیزی با سر ناخن خار و جز آن ایجاد خراش کردن خراش دادن، ریش کردن مجروح ساختن
تراوش کردن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
مخلوط کردن آغشته کردن، خمیر کردن، خلق کردن آفریدن
خروشنده، فریاد کننده
غرنگ کردن، ناله برآوردن
پیراستن و بریدن شاخه های زائد درخت، برای مثال ز فرخویدنش چون بپرداختی / چو گل جایگاه از چمن ساختی (عنصری - لغت نامه - فرخویدن)
گریختن، فرار کردن، در رفتن، گرختن، گریزیدن
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، ترابیدن، برای مثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
آنکه غریو کند بانگ و فریاد بر آورنده
بانگ و فریاد بر آوردن
خشم کردن
غرنگ کردن، غریویدن غریو بر آوردن
آواز در گلو پیچیدن، آوازی مهیب دادن غریدن، فریاد و غوغا کردن، غرغر کردن غرولند کردن ژکیدن
آواز در گلو پیچیدن، آوازی مهیب دادن غریدن، فریاد و غوغا کردن، غرغر کردن غرولند کردن ژکیدن
فریب دادن گول زدن گمراه کردن، مغبون کردن، فریب خوردن گول خوردن: بمدارای هیچکس مفریب از مراعات هر کسی بشکیب. (هفت پیکر)
بریدن شاخه های زیادی درخت پیراستن شاخه ها
فریب دادن، فروتنی کردن
فریب دادن حیله کردن، چاپلوسی کردن
گریختن فرار کردن