جدول جو
جدول جو

معنی غرک - جستجوی لغت در جدول جو

غرک
(غَ رَ)
مصغر غر، به معنی مخنث و بددل:
این گربه چشمک این سگک غوری غرک
سگسارک مخنثک و زشت کافرک.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرک
تصویر آرک
در زمینه نورپردازی، آرک (Arc) به تکنیکی یا تجهیزاتی اشاره دارد که برای ایجاد جلوه های نورپردازی خاص استفاده می شود. در اینجا چندین کاربرد و مفهوم مرتبط با آرک در نورپردازی آورده شده است:
1. لامپ های قوس کربنی (Arc Lamps) :
- لامپ های قوس کربنی یکی از اولین منابع نور الکتریکی بودند که با ایجاد یک قوس الکتریکی بین دو الکترود کربنی، نور شدیدی تولید می کردند. این نوع لامپ ها در اوایل قرن بیستم برای نورپردازی صحنه ها، پروژکتورها و نورافکن ها مورد استفاده قرار می گرفتند.
2. قوس نور (Light Arc) :
- در طراحی نورپردازی، قوس نور به ایجاد یک مسیر یا منحنی از نور اشاره دارد که می تواند برای برجسته کردن ویژگی های معماری، ایجاد جلوه های ویژه یا هدایت توجه بیننده به یک نقطه خاص مورد استفاده قرار گیرد.
3. نورپردازی قوس دار (Arched Lighting) :
- این نوع نورپردازی برای ایجاد جلوه های زیبا و هنری در فضاهای داخلی و خارجی استفاده می شود. معمولاً از چراغ های LED یا منابع نور دیگر برای ایجاد قوس ها یا منحنی های نورانی استفاده می شود که می توانند به طراحی و دکوراسیون فضا جلوه خاصی ببخشند.
4. پروژکتورهای قوسی (Arc Projectors) :
- پروژکتورهایی که از فناوری قوسی استفاده می کنند می توانند نور بسیار قوی و متمرکزی تولید کنند که برای روشن کردن صحنه های بزرگ یا برجسته کردن ویژگی های خاص در فضاهای بزرگ استفاده می شوند.
این تکنیک ها و تجهیزات در ترکیب با دیگر روش های نورپردازی می توانند به خلق فضاهای زیبا و دلنشین کمک کنند و تجربه بصری خاصی را برای بینندگان ایجاد نمایند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از شرک
تصویر شرک
شریک دانستن برای خدا، اعتقاد به تعدّد خدایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرن
تصویر غرن
صدای گریه و ناله، گریه و نوحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره
تصویر غره
مغرور به چیزی، پشت گرم، فریفته
غرّه شدن: مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن، برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
غرّه دادن: فریفتن
غرّه کردن: اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرش
تصویر غرش
خشم، غضب، تندی، تندخویی، غرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
وا گذاشتن، ول کردن، رها کردن، دست برداشتن از کاری
کلاه آهنی که در جنگ بر سر گذارند، کلاه خود، مغفر، درز کلاه یا تکه های پارچه که به کلاه دوخته شود، نوعی کلاه درویشی که دوازده ترک دارد و هر ترک نشانۀ ترک یک فعل ناشایسته و طلب یک عمل نیک است،
تاج، گویند شاه اسماعیل صفوی برای ترویج مذهب شیعه فرمان داد کلاه های دوازده ترک دوختند و در هر ترکی نام یکی از دوازده امام را نوشتند، پشت سر سوار در روی مرکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غپک
تصویر غپک
گیاهی که از آن بوریا بافند، لوخ، دوخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
شکاف، رخنه، تراک، طراق، تراغ، صدایی که از شکستن یا ترکیدن چیزی برآید، خندقی که گرداگرد حصار و قلعه حفر کنند
مرطوب، تر و تازه، دوشیزه و دختر زیبا، نوعی حلوا که از قند و نشاسته و تخم ریحان درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره
تصویر غره
غرّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، ژغند، زغند، برای مثال غره ای کن شیروار ای شیر حق / تا رود آن غره بر هفتم طبق (مولوی - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرس
تصویر غرس
خشم، غضب، تندی، تندخویی، برای مثال گرنه بدبختمی مرا که فگند / به یکی جاف جاف زود غرس؟ (رودکی - ۵۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرش
تصویر غرش
فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، غرّه، ژغند، زغند
غرش کردن: به غرش درآمدن، غریدن، بانگ مهیب برآوردن
به غرش درآمدن: غریدن، بانگ مهیب برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرر
تصویر غرر
غرّه ها، سپیدی های پیشانی، جمع واژۀ غرّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
شعبۀ بزرگی از نژاد سفید پوست بومی آسیای مرکزی که به زبان ترکی تکلم می کنند،
هر یک از افراد این نژاد،
هر یک از افراد با نژادهای دیگر که به زبان ترکی تکلم می کنند مثلاً ترک تبریز، از مردم کشور ترکیه،
کنایه از زیباروی، کنایه از معشوق،
کنایه از غارتگر، کنایه از سپاهی، جنگجو،
در موسیقی بیات ترک از متعلقات دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرک
تصویر شرک
آنچه برای صید پرندگان به کار می برند، دام صیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درک
تصویر درک
دریافتن، پی بردن، رسیدن به چیزی، رسیدن به حاجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسک
تصویر غسک
ساس، حشره ای از راستۀ نیم بالان به رنگ سرخ و بیضی شکل و بزرگ تر از کک که از خون تغذیه می کند و باعث سرایت بعضی امراض می گردد، بقّ برای مثال مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرف
تصویر غرف
گیاهی که با آن دباغت کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرو
تصویر غرو
نی میان تهی، نای، نی، برای مثال کنون چنبری گشت بالای سرو / تن پیل وارت به کردار غرو (فردوسی - ۶/۳۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرس
تصویر غرس
غرس کردن، درخت نشانیدن
فرهنگ فارسی عمید
ریا، کفر، کافر شدن، برای خدا شریک دانستن دام تله بالان هنبازی، خداچندی، بهره قول به انبازی برای خدا قایل شدن شریک برای خدا اعتقاد به تعدد خدایان بت پرستی کفر مقابل توحید. یا شرک اصغر. شرک خفی. یا شرک جلی. قایل شدن شریک برای خدا مقال خفی. ریا شرک اصغر مقابل شرک جلی
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوچک سستی پس از توانایی سر کوچک، افزونی وزن یا بهای چیزی نسبت به چیز دیگر اضافه بار، منفذی که در نهر یا جوی احداث کنند تا آب از آنجا به زمینی که باید آبیاری شود جاری گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک
تصویر ترک
رخنه، شکاف و بمعنی مصغرتر و تر و تازه هم گویند هلش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرک
تصویر خرک
تخمه که در گلو آید جخج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرک
تصویر حرک
جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرک
تصویر جرک
دشت صحرا بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برک
تصویر برک
قسمی از گلیم ترسو، خفتک تالاب
فرهنگ لغت هوشیار
ته دوزخ، ته دریا دریافتن، بجا آوردن و فهم دریافتن دریافت اشکوب دوزخ تک دوزخ (واژه درک و دزک برابر با دستارچه پارسی است) در یافتن اندر یافتن پی بردن در رسیدن، در یافت اندر یافت. نهایت گودی چیزی مانند ته دریا و غیره، ته دوزخ ته جهنم. یا درک رسفل پایه زیرین، ته دوزخ. یا به درک بجهنم در دوزخ (بهنگام عدم رضایت و ناخشنودی از امری و خبری گویند) یا به درک رفتن (واصل شدن) بجهنم فرو رفتن مردن (دشنام است)
فرهنگ لغت هوشیار
ستیزیدن، درنگیدن، فرونشستن آماس، ماندگارشدن دژ کوچکی که در میان دژ بزرگ بسازند دژ در دژ قلعه کوچک میان قلعه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
بد خویی گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس. ماده ایست از جمله) هر هفت (که زنان به روی پاشند، کاغذی زرد که به شکل ورقه زر سازند و جهت زینت بکار برند زر ورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرض
تصویر غرض
چشم داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غوک
تصویر غوک
قورباغه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرک
تصویر خرک
جک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درک
تصویر درک
دریافت، گیرایی، یادگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرب
تصویر غرب
باختر، خوربران
فرهنگ واژه فارسی سره