جدول جو
جدول جو

معنی غر - جستجوی لغت در جدول جو

غر
زن فاحشه، قحبه، زن بدکار، برای مثال ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر با فریب / فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد غریب (ناصرخسرو - لغت نامه - غر)، نامرد، مخنث، برای مثال همچو خوبی دلبری مهمان غر / بانگ چنگ و بربطی در پیش کر (مولوی - ۱۰۱۵)
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی عمید
غر
جوان بی تجربه و کار نا آزموده، کسی که فریب بخورد
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی عمید
غر
مردی که مرض فتق یا ورم بیضه دارد، کسی که خایه اش بزرگ شده باشد، دبه خایه
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی عمید
غر
(غُرر)
جمع واژۀ غرّاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ اغرّ. (تاج العروس). سفیدیهای پیشانی. (غیاث اللغات). هر چیزی سفید را گویند عموماً و پیشانی سفید را خصوصاً. (برهان قاطع) ، (مجازاً) بزرگان و مشاهیر. (غیاث اللغات). مردم بزرگ و بزرگوار. (برهان قاطع) (جهانگیری). رجوع به غراء و اغر شود
لغت نامه دهخدا
غر
(غُرر)
جایگاهی است در دو روزه راه از هجر، راجز گوید: ’فالغر ترعاه فجنبی جفر...’، نصر گوید: غر، آبی است از آن بنی عقیل در نجد، و آن یکی از دو آب است که آنها را غران گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غر
(غَ رِنْ)
رجل غر، مرد نیکومنظر. اصله غرو، ککتف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غر
(غَ)
ظاهراً مأخوذ از نام کارخانه، نوعی تفنگ که در اواخرقاجاریه در ایران معمول بود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
غر
(رَ)
غر در میان قومی انداختن،همه را کشتن. ظاهراً از لفظ ترکی قرماق و قرلماق آمده است، و غر افتادن نیز گویند به معنی وقوع کشتار
جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز، و با لفظ دادن استعمال می شود. (فرهنگ نظام). رجوع به غر دادن و قر و قر دادن شود
لغت نامه دهخدا
غر
(غِررا)
آنکه فریب خورد چون او را فریب دهند. ج، اغرار، جوان ناآزموده کار. (منتهی الارب). جوان بی تجربه. مذکر و مؤنث آن یکسان است، یقال: شاب غر و شابه غر و غره. (از اقرب الموارد). مرد غافل و ناآزموده کار. (غیاث اللغات). مردم صاحب غفلت و ناآزموده کار. (مقدمهالادب زمخشری). کارناآزموده. (دهار). غریر. (اقرب الموارد). ناشی. غیر مجرب در امور. ج، اغرار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غر
مریضی فتق یا ورم بیضه
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ لغت هوشیار
غر
مخفف غرد. خانه چوبین و نئین، به این معنی در ترکیب آید، بادغر
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی معین
غر
((غِ))
قر، جنباندن جز یا تمام بدن از روی ناز
قر و غربیله: ناز و ادا و اطوار
قر و غمزه: جنبانیدن جز یا تمام بدن از روی ناز و توأم با اشاره چشم و ابرو
قر و فر: کنایه از آرایش و زینت یا غر و غمزه
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی معین
غر
شخصی که خصیه اش بزرگ شد، برآمدگی در اعضا، جمع کردن باد در دهان برای آن که با قبضه بسته بر آن زنند تا صدا کند
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی معین
غر
((غُ))
آواز غوک، صدای وزغ
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی معین
غر
((غَ))
قحبه، زن فاحشه، مخنث
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی معین
غر
((غُ رّ))
نیکو، بزرگوار، اسب پیشانی سفید
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی معین
غر
ترکیده و شکسته، فرو رفته بر اثر ضربه
تصویری از غر
تصویر غر
فرهنگ فارسی معین
غر
زنگوله ی مخصوص بره، گوسفند، بز، گاو، گوساله و کره ی اسب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غربال گر
تصویر غربال گر
غربال ساز، غربال باف، کسی که کارش غربال کردن غله یا چیزهای دیگر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرو
تصویر غرو
نی میان تهی، نای، نی، برای مثال کنون چنبری گشت بالای سرو / تن پیل وارت به کردار غرو (فردوسی - ۶/۳۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غروی
تصویر غروی
اهل نجف، از مردم نجف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریبه
تصویر غریبه
ناآشنا، بیگانه، غریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریر
تصویر غریر
جوان بی تجربه، مغرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریو کردن
تصویر غریو کردن
بانگ و فریاد برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریونده
تصویر غریونده
خروشنده، فریاد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراورنگ
تصویر غراورنگ
تخت بزرگ، اورنگ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرض ورزی
تصویر غرض ورزی
بداندیشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرامت
تصویر غرامت
تاوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرب
تصویر غرب
باختر، خوربران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غربت
تصویر غربت
ناشناختگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرض
تصویر غرض
چشم داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غروب
تصویر غروب
ایوار، فروشد، شامگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرور
تصویر غرور
ابرخویشی، باد، برتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غریب
تصویر غریب
بیگانه، نا آشنا، دور، ناشناخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غریبی
تصویر غریبی
نا آشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره