جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غریو کردن

غریو کردن

غریو کردن
بانگ و فریاد برآوردن. غریو برزدن. غریو برکشیدن. غریو داشتن. رجوع به غریو شود: بچه را به صحرا انداختم، به سوی مادر بدوید و غریو کردند و هر دو برفتند سوی دشت. (تاریخ بیهقی).
جملگی نقش دیو میکردند
پس ز بیمش غریو میکردند.
سنائی
لغت نامه دهخدا

غرو کردن

غرو کردن
لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن برای رفتن به جایی: باز کجا غرو کردی ک
فرهنگ لغت هوشیار

غرو کردن

غرو کردن
در تداول خانگی عامه به مزاح، لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن و مصمم شدن برای رفتن به جائی: باز کجا غِرَو کرده ای ؟
لغت نامه دهخدا