جدول جو
جدول جو

معنی غجک - جستجوی لغت در جدول جو

غجک
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوک
تصویر غوک
قورباغه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رجک
تصویر رجک
آروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجک
تصویر حجک
اگر به گفته آنندراج و پارسی باشد: هجک گل
فرهنگ لغت هوشیار
نشان، خال لکه داغ، نقطه، خال، خال سفیدی که در چشم افتد، نشانی که با سر چوب یا با انگشت در زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کجک
تصویر کجک
هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج، قلاب چنگک، میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غپک
تصویر غپک
گیاهی که از آن بوریا بافند، لوخ، دوخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسک
تصویر غسک
ساس، حشره ای از راستۀ نیم بالان به رنگ سرخ و بیضی شکل و بزرگ تر از کک که از خون تغذیه می کند و باعث سرایت بعضی امراض می گردد، بقّ برای مثال مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوک
تصویر غوک
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاک
تصویر غاک
صدا و بانگ کلاغ، فتنه و آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسک
تصویر غسک
تاریکی آغاز شب غسک که گونه ای از ساس است واژه پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی کولی گربال بند، پیش بین مر واگیر این واژه از ترکی به تازی نیز رفته کولی غربال بند، فالگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غپک
تصویر غپک
گیاهی است که از آن بوریا بافند لخ روخ
فرهنگ لغت هوشیار
زمین کنده و عمیق گودال. قورباغه. یا غوکان، جمع غوک قورباغگان، گاهی مرادف با ذوحیاتین ها به کار می رود. یا غوک سبز. نوعی غوک برنگ سبز، چوب دلوله
فرهنگ لغت هوشیار
کوزه ای که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن کنند و پول را در آن ریزند و آن مورد استفاده تمغاچیان راهداران و جز آن بود و در بقاع متبرکه و همچنین قمارخانه ها مستعمل بود، کوزه سفالین یا صندوقچه فلزی که کودکان پول خود را در آن ذخیره کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی سر کج و دسته دار که فیلباز ان بدان فیل را بهر طرف که خواهند برند، کجک زنان. پر های سیاه مرغابی را زنان بهم پیوند داده یک سرش را در مو های سر قایم میکردند جهت خوشنمایی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تبرزین: ازچشمم اربرآن چچک توچکدسرشک ترکی مکن بکشتن من برمکش نجک. (سوزنی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجک
تصویر خجک
((خَ جَ))
لکه، داغ، خال سفیدی که در چشم پیدا شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رجک
تصویر رجک
((رَ جَ))
آروغ، رجغک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلک
تصویر غلک
((غُ لَّ))
قلک، کوزه سفالی کوچک که بچه ها پول خرد را در آن پس انداز می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غجر
تصویر غجر
((غَ جَ))
کولی، فالگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غپک
تصویر غپک
((غَ پَ))
گیاهی است که از آن بوریا بافند، لخ، روخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاک
تصویر غاک
صدای کلاغ، فتنه و آشوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غسک
تصویر غسک
((غَ سَ))
ساس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غژک
تصویر غژک
((غَ ژَ))
غجک. غچک. غیچک. قیچک، سازی است از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ای است و بر سطح آن پوست کشند و به کمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوک
تصویر غوک
قورباغه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوک
تصویر غوک
((غَ وَ))
زمین کنده، عمیق، گودال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کجک
تصویر کجک
((کَ جَ))
میله آهنی است سرکج و دسته دار که فیلبانان با آن فیل را به هر طرف که خواهند برند، هر آلت فلزی یا چوبی سرکج، کژک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجک
تصویر نجک
((نَ جَ))
نوعی از تبرزین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجک
تصویر خجک
نقطه، خال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجک
تصویر نجک
تبرزین، ناچخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژک
تصویر غژک
سرود، غیچک، گچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جک
تصویر جک
خرک
فرهنگ واژه فارسی سره