جدول جو
جدول جو

معنی غلک

غلک((غُ لَّ))
قلک، کوزه سفالی کوچک که بچه ها پول خرد را در آن پس انداز می کنند
تصویری از غلک
تصویر غلک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غلک

غلک

غلک
کوزه ای که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن کنند و پول را در آن ریزند و آن مورد استفاده تمغاچیان راهداران و جز آن بود و در بقاع متبرکه و همچنین قمارخانه ها مستعمل بود، کوزه سفالین یا صندوقچه فلزی که کودکان پول خود را در آن ذخیره کنند
فرهنگ لغت هوشیار

غلک

غلک
کوزه ای باشد که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن کنند، و تمغاچیان و راهداران و غیرهم زری که از مردم بگیرند در آن کوزه ریزند، و در بعضی از مزارها و بقعه ها نیز هست که مجاوران و خدمۀ آنجا زر خیرات و نذورات در آن ریزند و در قمارخانه ها معمول و ’غلک قمارخانه’ مشهور است. (برهان قاطع). کوزگک سفالین یا صندوقچۀ فلزی که کودکان پول در آن ریزند و جمع کنند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ظرفی که پول در آن ذخیره نهند بچه ها و شاگردان دکان و امثال آن، و آن ظرف را سوراخی باشد که پول از ضخامت در آن فروشود، و نیز از آن سوراخ بیرون نتوان کردن. غولک. غوله. قیاس کنید باقله (سبوی بزرگ). غله (کوزۀ کوچک). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). طبل. کولک. قُلَّک. رجوع به قلک شود
لغت نامه دهخدا

غلک

غلک
نام مرتعی در لفور شهرستان سوادکوه، نام تپه ای در لفور واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

بغلک

بغلک
تریز جامه، گرهی که در زیر بغل مردم بهم رسد و دیر پخته شود عروسک
بغلک
فرهنگ لغت هوشیار

بلک

بلک
سوغات، تحفه ولیک زارعی که بتنهایی کار میکند (نه بعنوان عضوی از یک گروه) و معمولا کار او زراعت محصولات دیمی و صیفی است. آتش، شراره آتش تحفه ارمغان سوغات، میوه تازه، نوباوه، جامه نو، هر چیز تازه و نوبرآمده که طبع از دیدنش محفوظ گردد، هر چیز طرفه. چنگ زدن بکسی یا بچیزی تشبث. چشم بزرگ برآمده. اما، بهر حال، علاوه برین ایضا، شاید
فرهنگ لغت هوشیار

آلک

آلک
غربال با سوراخهای تنگ، فرانسوی جلبک از رستنی های آبی سنبل الطیب آله، اشنه
فرهنگ لغت هوشیار

دلک

دلک
مالش دادن، مالیدن بر ماسیدن به دست مالیدن، مالش دادن (مالش - تنبیه)، ادب کردن، آزمودگی آفتاب زردی، سیاهی، نرمی، سستی بدست مالیدن مالش دادن، مالش
فرهنگ لغت هوشیار