جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غژک

غژک

غژک
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار

غژک

غژک
غجک. غچک. غیچک. قیچک، سازی است از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ای است و بر سطح آن پوست کشند و به کمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
غژک
فرهنگ فارسی معین

غژک

غژک
سازی باشد که آن را کمانچه خوانند. (از برهان قاطع) (جهانگیری) (انجمن آرا) و (آنندراج). این لغت را در فرهنگ سروری و سرمۀ سلیمانی با عین بی نقطه و زای فارسی نوشته اند و گفته اند سازی است که مطربان نوازند، و در جای دیگر به معنی ساز طنبور آمده است. (برهان قاطع). نوعی از کمانچه با کاسۀ بزرگتر. غچک. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). غجک. (انجمن آرا) :
بس کند زهره سازها بر کار
از پی عیش این مبارک سور
دف و چنگ ورباب و زنبوره
غژک و نای و بربط و طنبور.
نزاری قهستانی (از آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری).
رجوع به غچک وغجک شود
لغت نامه دهخدا

دژک

دژک
غده کوچک، آبله که بسبب کار کردن و راه رفتن پدید آید تاول، گرهی که در وقت تابیدن ریسمان ابریشم و مانند آن بر آنها افتد
فرهنگ لغت هوشیار