جدول جو
جدول جو

معنی غجر - جستجوی لغت در جدول جو

غجر
(غَ جَ)
یکی از اقوام ستمکار عرب که در الحوله و نواحی اردن ساکن اند. (دزی ج 2)
لغت نامه دهخدا
غجر
ترکی کولی گربال بند، پیش بین مر واگیر این واژه از ترکی به تازی نیز رفته کولی غربال بند، فالگیر
فرهنگ لغت هوشیار
غجر
((غَ جَ))
کولی، فالگیر
تصویری از غجر
تصویر غجر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آجر
تصویر آجر
خشتی که در کورۀ آجرپزی به صورت مکعب مستطیل پخته شده باشد، خشت پخته
آجر تراش: آجر تراشیده و ساییده که برای زینت در نمای ساختمان به کار می رود
آجر جوش: آجر بسیار پخته و ناصاف و تیره رنگ که از ته کوره به دست می آید و بیشتر در پی های ساختمان به کار می رود
آجر ختایی: نوعی آجر به اندازۀ ۲۰×۲۰ سانتی متر که بزرگ تر از آجر معمولی و کوچک تر از آجر نظامی است
آجر نسوز: نوعی آجر که از اکسید منیزیم و برخی از سیلیکات های دیرگداز ساخته می شود و در مقابل حرارت شدید مقاومت دارد و در ساختمان کوره ها مخصوصاً کوره های ذوب فلز به کار می رود
آجر نظامی: نوعی آجر فرش به ابعاد ۴۰×۴۰ سانتی متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غور
تصویر غور
فرو شدن، فرو رفتن
کنایه از در امری به دقت نگریستن و تفکر کردن
زمین پست و سراشیب، نشیب
قعر، گودی، ته چیزی مثلاً غور چاه، کنه چیزی
غور کردن: کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زجر
تصویر زجر
رنج، سختی، آزار، تنبیه، مجازات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیر
تصویر غیر
مفرد واژۀ اغیار، دیگر، کس دیگر، بیگانه، ادات سلب، پسوند متصل به واژه به معنای نا مثلاً غیرارادی، غیرجایز، غیرخالص، غیررسمی، غیرطبیعی، غیرعادی، غیرعمد، غیرلازم، غیرما کول، غیرمتعظ، غیرمسئول، غیرملفوظ، غیرممکن
غیر مثلاً حرف اضافه) جز، به جز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجر
تصویر تجر
کاخ یا خانۀ زمستانی که بخاری داشته باشد، برای مثال میان این تجر و گنبد فلک فرق است / که هست این به ثبات آن ندارد آرامش (نزاری - لغت نامه - تجر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیر
تصویر غیر
حرف استثنا، جز، به جز، غیر از، الّا، مگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرر
تصویر غرر
غرّه ها، سپیدی های پیشانی، جمع واژۀ غرّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجر
تصویر غنجر
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجر
تصویر حجر
حجره ها، غرفه ها، اتاقها، خانه ها، جمع واژۀ حجره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غفر
تصویر غفر
پرز جامه، موی نرم و ریز در ساق پا، پشت گردن یا پیشانی، در علم زیست شناسی بزغالۀ کوهی، بچۀ بز کوهی، در علم نجوم از منازل قمر، در علم نجوم سه ستارۀ کوچک در برج میزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غار
تصویر غار
شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، مغاره، مغار، دهار، گاباره
درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، دهم، برگ بو، دهمست، دهمشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجر
تصویر فجر
سپیدی صبح، سپیده دم،
هشتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر
فجر کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
فجر صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجر
تصویر هجر
دوری و جدایی از کسی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ جَ ری ی)
منسوب به غجر
لغت نامه دهخدا
تصویری از شجر
تصویر شجر
درخت با تنه باریک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجر
تصویر تجر
بازرگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجر
تصویر دجر
حیران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجر
تصویر خجر
بد بوی
فرهنگ لغت هوشیار
بازداشتن، منع کردن، کسی را از تصرف در اموال خود از طرف قاضی یا دادگاه کنار، دامان، آغوش پناه کنار، دامان، آغوش پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغر
تصویر جغر
قورباغه، وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثجر
تصویر ثجر
هم آوای نهر ستبر، پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
منع، از کاری باز کردن، نهی، دلالت بر انتهار، از کاری باز داشتن، نهی کردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجر
تصویر آجر
خشت پخته، آجور صورتی از هاجر، نام مادر حضرت اسماعیل (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غجر چی
تصویر غجر چی
دلیل بلد راهنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غجرچی
تصویر غجرچی
ترکی راهنما
فرهنگ لغت هوشیار
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غجرچی
تصویر غجرچی
((~. جِ))
دلیل، بلد، راهنما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آجر
تصویر آجر
آژیانه، آگور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غار
تصویر غار
اشکفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غیر
تصویر غیر
جز، نا، دیگر
فرهنگ واژه فارسی سره