جدول جو
جدول جو

معنی حجر

حجر
حجره ها، غرفه ها، اتاقها، خانه ها، جمع واژۀ حجره
تصویری از حجر
تصویر حجر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حجر

حجر

حجر
بازداشتن، منع کردن، کسی را از تصرف در اموال خود از طرف قاضی یا دادگاه کنار، دامان، آغوش پناه کنار، دامان، آغوش پناه
فرهنگ لغت هوشیار

حجر

حجر
پانزدهمین سورۀ قرآن کریم مکی دارای ۹۹ آیه، دامان، کنایه از پناه، کنف، کنار، آغوش
منع کردن کسی از تصرف در اموال خود از طرف قاضی یا دادگاه به علت کمی سن یا دیوانگی یا علت دیگر، منع کردن، بازداشتن
حجر
فرهنگ فارسی عمید

حجر

حجر
منع کردن، باز داشتن، منع کردن دادگاه و قاضی کسی را از تصرف در اموال خویش
حجر
فرهنگ فارسی معین

حجر

حجر
ابن نعمان بن الحارث بن الهشیم از ملوک غسانی شام یا بنوجفنه است. او پس از برادر خود عمرو بن نعمان بسلطنت رسید و مدت حکمرانی او دوازده سال بود. رجوع به حبیب السیرج 1 ص 92 سطر 3 چ سنگی تهران و ج 1 ص 262 چ خیام شود
ابن خالد بن محمود شاعری است از عرب. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 98 و المعرب جوالیقی ص 260 و حماسۀ ابی تمام ج 4 صص 183- 184 از شرح تبریزی و الحیوان ج 3 ص 58 شود
ابن ابی العنبس اصفهانی معروف بهجری، عماره بن ابی حفصه از وی روایت کرده، و از سعید بن جبیر وابوهریره روایت کند، (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 286)
لغت نامه دهخدا

حجر

حجر
کناره. کنف. منعه. کنار مردم. (منتهی الارب). بر. و آن از زیر بغل تا کشح باشد و مجازاً حمایت: لشکری که در حجر مجاهدت نما یافته بود... (ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 354). این بزرگ در حجر تربیت پدر نشو و نمایافته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 255). در کنف اکرام وحجر انعام او نشو و نما یافته و در چمن اقبال او شاخها کشیده و بارور شده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 40). تا وقتی که حق تعالی عروس پادشاهی را بواسطۀ کاردانی او در حجر تربیت او نهاد. (جهانگشای جوینی). یافع و ولید در حجر و حجره وی بهره مند غنا و دوا بودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 444). اخص موالید را از خدر غیب و حجر امر به صحرا آورد. (سنائی در مقدمۀ حدیقه). ج، حجور، حرام، بازداشت، عقل. (منتهی الارب). خرد. نهیه. (غیاث). لب. حجی. فرزانگی. کیس، مادیان. (منتهی الارب). مقابل حصان. (نریان). ج، حجور. حجوره، احجار، حجار، قرابت. نزدیکی. خویشی، جامه. جامۀ کنار مردم. (منتهی الارب) ، شرم مرد. فرج مرد، شرم زن. فرج زن، حفظ. ستر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حجر

حجر
یاقوت گوید: عرام بن الاصبغ هنگام ذکر نواحی مدینه پس از ذکر ’رحیضه’گوید: و نزدیک آن قریه ای است که آنرا حجر گویند، و در آن چشمه ها و چاهها از بنی سلیم است، و نزدیکی آن تپه ای است که آنرا قنه الحجر نامند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا