معنی غنجر - فرهنگ فارسی عمید
معنی غنجر
غنجر
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
تصویر غنجر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با غنجر
غنجر
غنجر
غازه و سرخی که زنان بجهت زیبایی بر روی خود مالند. غنجره. غنجاره. (برهان قاطع). مخفف غنجار. (حاشیۀبرهان قاطع چ معین). رجوع به غنجار و غنجاره شود
لغت نامه دهخدا
زنجر
زنجر
پارسی تازی گشته زنجره زنجیره سپیدی که برناخن نوجوانان برآید
فرهنگ لغت هوشیار
حنجر
حنجر
مجرای غذا بین دهان و معده خشکنای حلق گلو حنجره، جمع حلاقم حلاقیم سر خمرز از گیاهان، خرخره خشکنای سبدک سبد کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.