جدول جو
جدول جو

معنی غثه - جستجوی لغت در جدول جو

غثه
(غَثْ ثَ)
مؤنث غث. (منتهی الارب) ، برهه ای از بهار که چارپا بدان رسد. یقال: اغتثت الخیل و اغتفت، اذا اصابت شیئاً من الربیع. (معجم البلدان) ، گوسفند لاغر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غثه
(غُثْ ثَ)
قوت روزگذار. (منتهی الارب) (آنندراج). البلغه من العیش. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غره
تصویر غره
مقابل سلخ، روز اول ماه قمری
پیشانی، سفیدی پیشانی
صورت، رخساره، روشنی مثلاً غرۀ صبح
کنایه از قسمت نخست هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله
تصویر غله
عطش شدید، تشنگی سخت، سختی تشنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله
تصویر غله
دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان مانند جو، گندم، ارزن، برنج و امثال آن ها، حاصل زراعت این گیاهان که هنوز برداشت نشده است، آذوقه، درآمد و دخلی که از کرایۀ خانه یا دکان به دست آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره
تصویر غره
غرّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، ژغند، زغند، برای مثال غره ای کن شیروار ای شیر حق / تا رود آن غره بر هفتم طبق (مولوی - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غده
تصویر غده
تومور مثلاً غدۀ سرطانی،
در علم زیست شناسی بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند مثلاً غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید،
تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه
غدۀ فوق کلیوی: در علم زیست شناسی هر یک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند
غدۀ وذی: در علم زیست شناسی پروستات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله
تصویر غله
کوزۀ آبخوری کوچک و سر تنگ، غلغلک، قلّک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصه
تصویر غصه
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند
غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن
غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنه
تصویر غنه
آوازی که از بیخ لهات و بینی برآید، در موسیقی تحریری از موسیقی که در هنگام غنا از خیشوم ادا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیه
تصویر غیه
فریاد، بانگ و آواز بلند
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره
تصویر غره
مغرور به چیزی، پشت گرم، فریفته
غرّه شدن: مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن، برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
غرّه دادن: فریفتن
غرّه کردن: اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
فرهنگ فارسی عمید
(بُ ثَ)
پیسکی گوسپند و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به بغثاء شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ)
باران نرم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شثه
تصویر شثه
مونث شث و کبت (زنبورعسل)، گوزدشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثی
تصویر غثی
شوریدن شکم، ابرناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثه
تصویر لثه
گوشت بن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیه
تصویر غیه
فریاد، بانگ و صدای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله
تصویر غله
مطلق حبوبات و انواع مختلف آنرا گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تو دماغی آوای تو دماغی آوازی که از خیشوم بیرون آید: آواز بینی، تحریریست از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند. یا ارباب غنه. آواز خوانان. یا نون (ن) غنه. (نون مع الغنه)، نونی که همراه صوتی که در خیشوم پیچد تلفظ گردد. چنین صوتی در زبان دری قدیم وجود داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثره
تصویر غثره
فراخسالی ارزانی سرخ تیره، سبز تیره، گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثم
تصویر غثم
ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثمه
تصویر غثمه
رنگ تیره هزار لا هزار خانه شکنبه
فرهنگ لغت هوشیار
سپیدی در پیشانی اسپ، نخست روز ماه، مهتر گروه، شب آغاز ماه، نو ماه (هلال)، برگزیده از چیزی کش بیماری کشنده اشتر بر تن ابر تن خودپسند، فریفتگی، فریب دادن گول زدن، فرناسی (غفلت) بیهوده امیدوار کردن کسی را فریفتن گول زدن، فریفته شدن، ناآزمودگی بیخبری غفلت، فریفته گول - خورده، گستاخ مغرور متکبر. آواز رعد و جانوران درنده، هر آواز بلند و مهیب. سپیدی پیشانی اسب که بزرگتر از درهم باشد، پیشانی، ماه نو هلال، برگزیده هر چیز، شریف قوم مهتر، اول هر چیز، شب اول ماه. توضیح غرر ماه (شهر) سه شب اول ماه را گویند، روز اول ماه مقابل سلخ، جمع غرر یا غره ماه. روز اول ماه قمری، شب اول ماه قمری مستهل ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تکه گوشت مانند پیه به اندازه فندق یا بزرگتر که در زیر پوست میان گوشت پیدا گردد ولی درد ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دثه
تصویر دثه
چایمان سبک سرما خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصه
تصویر غصه
اندوه گلوگیر، حزن، غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزه
تصویر غزه
آواز و صدا و ندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفه
تصویر غفه
پوستین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غکه
تصویر غکه
جستن گلو فواق هکهک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جثه
تصویر جثه
بدن، تن، کالبد، تنه، قامت، پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جثه
تصویر جثه
((جُ ثِّ))
بدن، تن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غله
تصویر غله
((غَ لِ))
بی قراری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جثه
تصویر جثه
تنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غصه
تصویر غصه
غم، اندوه
فرهنگ واژه فارسی سره