معنی جثه
جثه
((جُ ثِّ))
بدن، تن
تصویر جثه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جثه
جثه
جثه
تنه
فرهنگ واژه فارسی سره
جثه
جثه
بدن، تن، کالبد، تنه، قامت، پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
جثه
جثه
بدن، تَن، پیکر
فرهنگ فارسی عمید
جثه
جثه
اندام، بدن، پیکر، تن، هیکل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جثه
جثه
هیکل
فرهنگ گویش مازندرانی
ثجه
ثجه
فرو ریزنده، روان شونده سران آبخیز سبزه زاری که در آن آبگیرها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جاه
جاه
مقام، مکان، شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
جثمه
جثمه
خوابناک، خفتک، خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
جبه
جبه
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
فرهنگ لغت هوشیار