ویژگی کسی که با اندیشه و تدبیر دردی را درمان کند یا کاری را به سامان برساند، چاره ساز، چاره کننده، چاره اندیش، برای مثال زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چارهگر از چارسو ببست (حافظ - ۸۰)
ویژگی کسی که با اندیشه و تدبیر دردی را درمان کند یا کاری را به سامان برساند، چاره ساز، چاره کننده، چاره اندیش، برای مِثال زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چارهگر از چارسو ببست (حافظ - ۸۰)
اروپائیان عموماً این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان مؤسس دولت مغول (1154- 1227 میلادی) را تشکیل داده بودند و آنان از طایفۀ اصلی مغول می باشند، این نام از کلمه ’تاتار’ یا ’تتار’ یا ’تتر’ گرفته شده است، تاتار را نیز تارتار گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، تارتار قومی از ترک مقابل مغول، (فرهنگ نظام)
اروپائیان عموماً این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان مؤسس دولت مغول (1154- 1227 میلادی) را تشکیل داده بودند و آنان از طایفۀ اصلی مغول می باشند، این نام از کلمه ’تاتار’ یا ’تتار’ یا ’تتر’ گرفته شده است، تاتار را نیز تارتار گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، تارتار قومی از ترک مقابل مغول، (فرهنگ نظام)
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، ذره ذره کردن و ریزریز ساختن، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره شده مثل تارهای مو و ابریشم، (فرهنگ نظام) : بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ نیزه هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تارتار، سنایی، او مست بود و دست بریشم دراز کرد برکند تای تای و پراکند تارتار، سوزنی، شد ز سر زلف او صبح معنبرنسیم کرد مه روی او طرۀ شب تارتار، خاقانی
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، ذره ذره کردن و ریزریز ساختن، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره شده مثل تارهای مو و ابریشم، (فرهنگ نظام) : بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ نیزه هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تارتار، سنایی، او مست بود و دست بریشم دراز کرد برکند تای تای و پراکند تارتار، سوزنی، شد ز سر زلف او صبح معنبرنسیم کرد مه روی او طرۀ شب تارتار، خاقانی
تاریک، (از ولف)، سخت تاریک، (شرفنامۀ منیری) : به منذر چنین گفت بهرام گور که اکنون که شد روز ما تارتور ازین تخمه گر نام شاهنشهی گسسته شود بگسلد فرهی، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2099)، رجوع به ’تار و تور’ شود، تارتار باشد، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره، ذره ذره، ریزه ریزه، رجوع به تارو تور شود
تاریک، (از ولف)، سخت تاریک، (شرفنامۀ منیری) : به منذر چنین گفت بهرام گور که اکنون که شد روز ما تارتور ازین تخمه گر نام شاهنشهی گسسته شود بگسلد فرهی، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2099)، رجوع به ’تار و تور’ شود، تارتار باشد، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره، ذره ذره، ریزه ریزه، رجوع به تارو تور شود
طنبور و رباب چهارتار را گویند، (برهان) : طبع گیتی راست شد درعهد تو زآنسان که باز نشنود صوت مخالف هیچکس زین چارتار، سلمان ساوجی، ، کنایه از چهارعنصر و عالم و دنیا هم هست به اعتبار چهاررکن، (برهان)، رجوع به چارتا و چارتاره شود
طنبور و رباب چهارتار را گویند، (برهان) : طبع گیتی راست شد درعهد تو زآنسان که باز نشنود صوت مخالف هیچکس زین چارتار، سلمان ساوجی، ، کنایه از چهارعنصر و عالم و دنیا هم هست به اعتبار چهاررکن، (برهان)، رجوع به چارتا و چارتاره شود
نام طبقه ای از سواران که بسال 1348 میلادی در انگلستان تأسیس شد بدین کیفیت که ادوارد سوم با کنتس سالیس بوری رقص میکرد، بند جوراب کنتس بیفتاد، شاه آن را برگرفت و به وی داد. درباریان از آن به خنده افتادند. شاه گفت: لعنت بر بداندیش باد! آنکه امروز بدین بند می خندد فردا به نشان آن مباهی نخواهد بود. و پس ازآن بر فور طبقۀ ژارتیر را تأسیس کرد. سواران که عده ایشان 26 تن است آن بند را بر زانوی چپ بندند و ملکه بر دست. خود شاه پیشوای آنان است. (از لاروس)
نام طبقه ای از سواران که بسال 1348 میلادی در انگلستان تأسیس شد بدین کیفیت که ادوارد سوم با کنتس سالیس بوری رقص میکرد، بند جوراب کنتس بیفتاد، شاه آن را برگرفت و به وی داد. درباریان از آن به خنده افتادند. شاه گفت: لعنت بر بداندیش باد! آنکه امروز بدین بند می خندد فردا به نشان آن مباهی نخواهد بود. و پس ازآن بر فور طبقۀ ژارتیر را تأسیس کرد. سواران که عده ایشان 26 تن است آن بند را بر زانوی چپ بندند و ملکه بر دست. خود شاه پیشوای آنان است. (از لاروس)