معنی غارتگری - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با غارتگری
غارت گری
- غارت گری
- دزدی. دزدی کردن. به غارت بردن. چپاول کردن. یغما کردن. به یغما بردن. به تاراج بردن. چپو کردن
لغت نامه دهخدا
غارتگر
- غارتگر
- کسی که مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
فرهنگ فارسی عمید
غارتگر
- غارتگر
- اپارک تاراجگر این است کزو رخنه به کاشانه من شد تاراجگر خانه ویرانه من شد (وحشی) کسیکه مال مردم را به تاراج برد غارت کننده، راهزن دزد
فرهنگ لغت هوشیار
چارهگری
- چارهگری
- چاره سازی، تدبیر و تامل، برای مِثال به جز مرگ هر مشکلی را که هست / به چارهگری چاره آمد به دست (نظامی۶ - ۱۱۴۵)
فرهنگ فارسی عمید