حیات، زندگی، مدت زندگی، طول زندگی، مدت حیات مثلاً در عمرم چنین چیزی ندیده بودم، مدت دوام یا بقای چیزی، کنایه از مدت یا زمان بسیار زیاد مثلاً یک عمر در همین خانه زندگی کرده است، کنایه از شخص بسیار محبوب و عزیز عمر ابد: زندگانی جاوید عمر دراز: زندگانی طولانی عمر دوباره: کنایه از بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد عمر کردن: زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
حیات، زندگی، مدت زندگی، طول زندگی، مدت حیات مثلاً در عمرم چنین چیزی ندیده بودم، مدت دوام یا بقای چیزی، کنایه از مدت یا زمان بسیار زیاد مثلاً یک عمر در همین خانه زندگی کرده است، کنایه از شخص بسیار محبوب و عزیز عُمر ابد: زندگانی جاوید عُمر دراز: زندگانی طولانی عُمر دوباره: کنایه از بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد عُمر کردن: زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
سرداب، نقب، راه زیرزمینی، زندان زیرزمینی، برای مثال در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمی توان خسبیدن (مسعودسعد - ۵۹۷)، آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین، سنب
سرداب، نقب، راه زیرزمینی، زندان زیرزمینی، برای مِثال در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمی توان خسبیدن (مسعودسعد - ۵۹۷)، آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین، سنب
کاری که کسی انجام می دهد، طرز کار، کیفیت انجام یک کار، در پزشکی جراحی بر روی بدن، عبادت، کاری دارای اجر و ثواب اخروی، شغل دیوانی به ویژه جمع آوری مالیات، تقلب، نیرنگ بازی، در موسیقی نوعی تصنیف که با اشعار فارسی اجرا می شد، آهنگ عمل آمدن: پرورش یافتن، رشد کردن، آماده شدن، ساخته شدن عمل آوردن: پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن، مهیا کردن، آماده کردن عمل صالح: کار خوب، کردار نیک عمل کردن: کار کردن، رفتار کردن، جراحی کردن، اثر کردن به عمل آمدن: اجرا شدن، انجام شدن، عمل آمدن عمل آمدن: اجرا شدن، انجام شدن به عمل آوردن: انجام دادن، اجرا کردن، ایجاد کردن، تولید کردن عمل آوردن: انجام دادن، اجرا کردن، ایجاد کردن، تولید کردن
کاری که کسی انجام می دهد، طرز کار، کیفیت انجام یک کار، در پزشکی جراحی بر روی بدن، عبادت، کاری دارای اجر و ثواب اخروی، شغل دیوانی به ویژه جمع آوری مالیات، تقلب، نیرنگ بازی، در موسیقی نوعی تصنیف که با اشعار فارسی اجرا می شد، آهنگ عَمَل آمدن: پرورش یافتن، رشد کردن، آماده شدن، ساخته شدن عَمَل آوردن: پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن، مهیا کردن، آماده کردن عَمَل صالح: کار خوب، کردار نیک عَمَل کردن: کار کردن، رفتار کردن، جراحی کردن، اثر کردن به عَمَل آمدن: اجرا شدن، انجام شدن، عَمَل آمدن عَمَل آمدن: اجرا شدن، انجام شدن به عَمَل آوردن: انجام دادن، اجرا کردن، ایجاد کردن، تولید کردن عَمَل آوردن: انجام دادن، اجرا کردن، ایجاد کردن، تولید کردن
خشمگین دو برادران از مرغان شکاری صمغ (مطلقا)، زاج زاگ. پرنده ایست شکاری از نوع عقاب و کوچکتر از آن و به رنگ او سرخی غلبه دارد. یا زمج مائی (آبی) پرنده ایست آبی سفید رنگ بقد کبوتر و جز ماهی چیزی نخورد نورس
خشمگین دو برادران از مرغان شکاری صمغ (مطلقا)، زاج زاگ. پرنده ایست شکاری از نوع عقاب و کوچکتر از آن و به رنگ او سرخی غلبه دارد. یا زمج مائی (آبی) پرنده ایست آبی سفید رنگ بقد کبوتر و جز ماهی چیزی نخورد نورس