کاری که کسی انجام می دهد، طرز کار، کیفیت انجام یک کار، در پزشکی جراحی بر روی بدن، عبادت، کاری دارای اجر و ثواب اخروی، شغل دیوانی به ویژه جمع آوری مالیات، تقلب، نیرنگ بازی، در موسیقی نوعی تصنیف که با اشعار فارسی اجرا می شد، آهنگ عَمَل آمدن: پرورش یافتن، رشد کردن، آماده شدن، ساخته شدن عَمَل آوردن: پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن، مهیا کردن، آماده کردن عَمَل صالح: کار خوب، کردار نیک عَمَل کردن: کار کردن، رفتار کردن، جراحی کردن، اثر کردن به عَمَل آمدن: اجرا شدن، انجام شدن، عَمَل آمدن عَمَل آمدن: اجرا شدن، انجام شدن به عَمَل آوردن: انجام دادن، اجرا کردن، ایجاد کردن، تولید کردن عَمَل آوردن: انجام دادن، اجرا کردن، ایجاد کردن، تولید کردن