معنی عمق - فرهنگ فارسی عمید
معنی عمق
- عمق
- فاصلۀ سطح تا انتهای چیزی، ژرفا، بخش داخلی چیزی، گودی، شدت، اندازه مثلاً هنوز به عمق عشقش آگاه نشده بود، کنایه از معنای ژرف داشتن، عمیق بودن
تصویر عمق
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با عمق
عمق
- عمق
- قعر چاه و دره و وادی و دریا و امثال آن، ژرفنای، دور و دراز و گسترده و عمیق شدن
فرهنگ لغت هوشیار