پیدا گردانیدن. (از منتهی الارب). پیدا و آشکار کردن. (ناظم الاطباء) ، آشکار گردیدن. (منتهی الارب). پدید آمدن و پخش شدن (خلاف نهان شدن). (از اقرب الموارد). و رجوع به علانیه و علون شود
پیدا گردانیدن. (از منتهی الارب). پیدا و آشکار کردن. (ناظم الاطباء) ، آشکار گردیدن. (منتهی الارب). پدید آمدن و پخش شدن (خلاف نهان شدن). (از اقرب الموارد). و رجوع به عَلانیه و عُلون شود
مأخوذ از عربی، با تغییر حرکت لام از کسره به فتحه. آشکارا. ضد سرّ. (غیاث اللغات و آنندراج از صراح و شرح نصاب). و رجوع به علن شود: سیر جان هر کس نبیند جان من لیک سیر جسم باشد در علن. مولوی. دست سوی خاک برد آن مؤتمن خاک خودرا درکشید از وی علن. مولوی. - سرّ و علن، نهان و آشکارا: ایا سپهر معالی و صدر آل رسول تو راست خلق و خصال علی به سرّ و علن. سوزنی. زآنکه در سرّ و علن داری سخندان را عزیز گردد اندر مدح تو سرّ سخندانان علن. سوزنی. گفت نتوانم بدین افسون که من رو بتابم زامر او سر و علن. مولوی
مأخوذ از عربی، با تغییر حرکت لام از کسره به فتحه. آشکارا. ضد سرّ. (غیاث اللغات و آنندراج از صراح و شرح نصاب). و رجوع به عَلِن شود: سیر جان هر کس نبیند جان من لیک سیر جسم باشد در علن. مولوی. دست سوی خاک برد آن مؤتمن خاک خودرا درکشید از وی علن. مولوی. - سرّ و علن، نهان و آشکارا: ایا سپهر معالی و صدر آل رسول تو راست خلق و خصال علی به سرّ و علن. سوزنی. زآنکه در سرّ و علن داری سخندان را عزیز گردد اندر مدح تو سرّ سخندانان علن. سوزنی. گفت نتوانم بدین افسون که من رو بتابم زَامر او سر و علن. مولوی
سطبر از هر چیزی. (منتهی الارب). غلیظ از هر چیزی. و یا شتر و اسب ستبر و طویل و سخت. (از اقرب الموارد). علندی (ع ل دا / ع ل دا) ، {{اسم}} درختی است خاردار. (منتهی الارب). نوعی ازغضاه که دارای خار است. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت رمل که آن را خار است. (از اقرب الموارد). علنداه،یکی علندی. ج، علاند، علادی ̍. (از اقرب الموارد)
سطبر از هر چیزی. (منتهی الارب). غلیظ از هر چیزی. و یا شتر و اسب ستبر و طویل و سخت. (از اقرب الموارد). علندی (ع ُ ل َ دا / ع ُ ل ُ دا) ، {{اِسم}} درختی است خاردار. (منتهی الارب). نوعی ازغضاه که دارای خار است. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت رمل که آن را خار است. (از اقرب الموارد). علنداه،یکی علندی. ج، عَلاند، عُلادی ̍. (از اقرب الموارد)