مأخوذ از عربی، با تغییر حرکت لام از کسره به فتحه. آشکارا. ضد سرّ. (غیاث اللغات و آنندراج از صراح و شرح نصاب). و رجوع به علن شود: سیر جان هر کس نبیند جان من لیک سیر جسم باشد در علن. مولوی. دست سوی خاک برد آن مؤتمن خاک خودرا درکشید از وی علن. مولوی. - سرّ و علن، نهان و آشکارا: ایا سپهر معالی و صدر آل رسول تو راست خلق و خصال علی به سرّ و علن. سوزنی. زآنکه در سرّ و علن داری سخندان را عزیز گردد اندر مدح تو سرّ سخندانان علن. سوزنی. گفت نتوانم بدین افسون که من رو بتابم زامر او سر و علن. مولوی