- علانیه
- ظاهر شدن، هویدا شدن، آشکار شدن، مقابل سر، آشکارگی، آشکارا، آشکار
معنی علانیه - جستجوی لغت در جدول جو
- علانیه
- آشکارایی آشکارگی، سر شناس: مرد ظاهر شدن هویدا گشتن، آشکارگی مقابل سر، آشکار ظاهر، معروف مشهور. یا در علانیه. در آشکار آشکارا مقابل در سر. ظاهر و هویدا شدن و انتشار یافتن
- علانیه ((عَ یِ))
- ظاهر شدن، آشکار گشتن، آشکار، ظاهر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبخیز، میانه دریا، کوهه کند آنچه کوهه (موج) به کنارافکند، پرآبی
پاز نامه برنام (لقب عنوان)
نفرین
مونث عانی زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد جمع عوانی
((یِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث عانی، زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد)، جمع عوانی
آشکار کردن آشکار کردن ظاهر نمودن کاری را بر ملا کردن
خردمندی
جارنامه، بانگ نامه، پخشنامه
استوانی، آرمیدگی
نارک خوراکی از دانه انار
جمع زبنیه، دیوان دیوها، سرکشان، دوزخبانان، گماشتگان شاه، بد رفتاران سرکشان متمردان، مردم سخت و درشت، سرهنگان سلطانان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند بسبب آنکه دوزخیان را به دوزخ رانند: فرشتگان شکنجه نگاهبانان دوزخ
مونث زلالی، مایعیاست مانند آب بدون رنگ و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی موجود است این مایع نتیجه ترشح عروق واقع در عنبیه و عدسی میباشد که پس از تشکیل شدن وارد مجرای شکم میگردد و عاقبت باورده عضلانی منتهی میشود. عنبیه فضای خارجی مایع زلالیه را به دو قسمت تقسیم میکند که به اطاق قدامی و خلفی موسوم است مایع زلالیه رطوبت بیضیه
پارسی تازی گشته زولبیا شیرینیی است که آمیختن ماست کیسه انداخته (آب گرفته) با نشاسته و ریختن این مواد در روغن کنجد داغ بوسیله قیفی مخصوص و پختن در روغن مذکور و سپس انداختن آن در شیره شکر درست کنند
هشت، درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است. یا آبا ثمانیه. هشت فلک (افلاک سبعه سیاره و فلک البروج)، یاجنات ثمانیه. هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه. دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه
مونث ثلاثی: کلمه ثلاثیه (کلمه سه حرفی)
فشار داده شده عصاره گرفته
فشار داده شده عصاره گرفته
آگاهنامه آگهی ورقه ای خطی یا چاپی که در آن امری را بسمع مردم برسانند. ورقه ای جهت آگاهی مردم که از طرف دولت یا حزبی صادر شود
منی خود بینی خودخواهی
نام پیروان منصور حلاج پی زوای پارسی که خلش خدا را در تن او باور داشتند
فرو کرده (سوزن خار و مانند آن در چیزی)، داخل شده، نصب شده
فرو کرده (سوزن خار و مانند آن در چیزی)
گروهی که سلمان پارسی را خدا می دانستند و واژه (مسلمان) را برگرفته از سلمان
با خوری
صلاحیت درفارسی: سزاواری شایستگی شایش شاهندگی فر ساختگی نیکو کار بودن
مجموعه قوانینی که از طرف دولت، حزب یا جمعیتی منتشر می شود و مطلبی را بدون بحث و تفسیر به اطلاع عموم می رساند مثلاً اعلامیۀ حقوق بشر
مربوط به عقل، عاقلانه، خردمندانه
ویژگی آنچه فشرده شده، ویژگی چیزی که با فشار، آب آن را گرفته باشند
شعری که در وصف خزان و آنچه مناسب آن است گفته می شود
مربوط به عضله، ویژگی کسی که دارای عضلات برجسته است
عرنین ها، بینی ها، مهترها و شریفهای قوم، جمع واژۀ عرنین
مایعی زلال و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی چشم قرار دارد