جدول جو
جدول جو

معنی عرانین

عرانین
عرنین ها، بینی ها، مهترها و شریفهای قوم، جمع واژۀ عرنین
تصویری از عرانین
تصویر عرانین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عرانین

عرانین

عرانین
جَمعِ واژۀ عرنین. (منتهی الارب). رجوع به عرنین شود
لغت نامه دهخدا

عرانیه

عرانیه
آبخیز، میانه دریا، کوهه کند آنچه کوهه (موج) به کنارافکند، پرآبی
عرانیه
فرهنگ لغت هوشیار

عثانین

عثانین
جَمعِ واژۀ عُثنون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به عثنون شود
لغت نامه دهخدا

عرانیه

عرانیه
آب خیز. (منتهی الارب). مدالسیل. (اقرب الموارد) (از آنندراج) ، میانۀ دریا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنچه موج از تک آب برآرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، بسیاری آب. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

عراقین

عراقین
تثنیۀ عراق (در حالت نصبی) چرا که عراق دواند یکی عراق عرب و دیگری عراق عجم و در منتخب نوشته اند که عراقین کوفه و بصره نیزباشند. (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به عراقان شود:
بانگ آهنگ او به نصرت و فتح
در عراقین و در خراسان باز.
مسعودسعد.
شاه عراقین طراز کز پی توقیع او
کاغذ شامیست صبح خامۀ مصری شهاب.
خاقانی.
عمر بن عبدالعزیز وصیت کرده است به عبدالرحمن ابن عبدالحمید به وقتی که او را به عراقین روانه میگرداندند. (تاریخ قم ص 184)
لغت نامه دهخدا

عراجین

عراجین
جَمعِ واژۀ عُرجون. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عرجون شود
لغت نامه دهخدا