جدول جو
جدول جو

معنی عل - جستجوی لغت در جدول جو

عل
(عُل ل / عِل ل)
جمع واژۀ علعل. (لسان العرب و شرح قاموس از ذیل اقرب الموارد). اما ازهری گوید جمع علعل، علل و علاعل است. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عل
(عَل ل)
کنۀ لاغر، کنۀ فربه. از اضداد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد کلان سال و حقیر و نزار. (منتهی الارب) ، ریزه اندام از هر چیزی، تکۀ بزرگ جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد که صحبت زنان، و محادثت با آنها را دوست دارد. (منتهی الارب) ، آنکه زنان را بسیار دیدار کند. (اقرب الموارد) ، آنکه پوستش از بیماری ترنجیده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، أعلال، آنکه نیکی و خوبی ندارد. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عل
(عَلْ لَ / عَلْ لِ)
از حروف مشبهه بالفعل بمعنای لعل ّ است. و بعضی بر آنند که اصل و ریشه لعل همین عل است، و لام آن زائد است. مانند ’لاتهین الفقیر علک أن ترکع یوماً، و الدهر قد رفعه’. عل و لعل در معنی مانند عسی، و در عمل مانند ان مشبهه بالفعل اند، اما قبیلۀ عقیل آن دو را حرف جر دانند. و کوفیان منصوب ساختن جواب آن دو را جائز شمرند بر اساس قرائت حفص: ’لعلی أبلغ الاسباب اسباب السماوات فاطلع’. ابن مالک مجزوم شدن فعل بعد از لعل را جائز داند در صورتی که فاء آن حذف شده باشد:
لعل التفاتاً منک نحوی مقدر
یمل بک من بعد القساوه للرحم.
(از مغنی اللبیب)
لغت نامه دهخدا
عل
(خِ)
دوباره آب خوراندن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دیگرباره شراب دادن. (تاج المصادر) (مصادر زوزنی) ، نیک رنگ دادن چرم را. (اقرب الموارد) ، پیاپی زدن. (تاج المصادر) (اقرب الموارد). سئل تابعی عمن ضرب رجلاً فقتله، فقال اذا عله ضرباً ففیه القود. (اقرب الموارد) ، شتران را پیش از سیراب شدن بازگرداندن، ماده شتر را صبح وظهر و شب دوشیدن. (ذیل اقرب الموارد) ، دوباره آب خوردن. دوباره آشامیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دیگرباره شراب خوردن. (تاج المصادر) (مصادر زوزنی) ، بیمار شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عل
کنه لاغر، ریزه اندام مرد، کنه فربه از واژگان دو پهلو، زنباره، کلانسال نزار، پوست ترنجیده، مگر با افزودن ل لعل، بیمار گشتن، ناتوان گشتن، پیاپی آب نوشیدن، گزافیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی یار
تصویر علی یار
(پسرانه)
علی (عربی) + یار (فارسی) یاری دهنده علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علیا
تصویر علیا
(دخترانه)
رفیع، والا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علیم
تصویر علیم
(پسرانه)
دانا، آگاه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علی الخصوص
تصویر علی الخصوص
به ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاوه بر
تصویر علاوه بر
افزون بر، افزون بر آن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علیرغم
تصویر علیرغم
با آنکه، با اینکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علی رغم
تصویر علی رغم
با اینکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاج
تصویر علاج
درمان، چاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاقمند
تصویر علاقمند
دلبسته، دوستدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاقمندی
تصویر علاقمندی
دلبستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاقه
تصویر علاقه
دلبستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاقه دارم
تصویر علاقه دارم
دلبستگی دارم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاقه داشتن
تصویر علاقه داشتن
دلبستگی داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاقه مند
تصویر علاقه مند
دوستدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاقه مند شدن
تصویر علاقه مند شدن
دل بستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علامت
تصویر علامت
نشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علاوه بر این
تصویر علاوه بر این
افزون بر این
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علی الحساب
تصویر علی الحساب
پیش پرداخت، پیش دریافت، پیش ستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علائم
تصویر علائم
نشانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علت
تصویر علت
چرایی، شوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علم
تصویر علم
دانش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علی ای حال
تصویر علی ای حال
به هر روی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علم ریاضیات
تصویر علم ریاضیات
دانش رایشگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علما
تصویر علما
دانشمندان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علمی
تصویر علمی
دانشوارانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علنی
تصویر علنی
آشکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علو
تصویر علو
بالندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علوم
تصویر علوم
دانش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علی البدل
تصویر علی البدل
جانشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علم بدیع
تصویر علم بدیع
دانش نوآوری
فرهنگ واژه فارسی سره