کنۀ لاغر، کنۀ فربه. از اضداد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد کلان سال و حقیر و نزار. (منتهی الارب) ، ریزه اندام از هر چیزی، تکۀ بزرگ جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد که صحبت زنان، و محادثت با آنها را دوست دارد. (منتهی الارب) ، آنکه زنان را بسیار دیدار کند. (اقرب الموارد) ، آنکه پوستش از بیماری ترنجیده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، أعلال، آنکه نیکی و خوبی ندارد. (ذیل اقرب الموارد)
کنۀ لاغر، کنۀ فربه. از اضداد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد کلان سال و حقیر و نزار. (منتهی الارب) ، ریزه اندام از هر چیزی، تکۀ بزرگ جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مرد که صحبت زنان، و محادثت با آنها را دوست دارد. (منتهی الارب) ، آنکه زنان را بسیار دیدار کند. (اقرب الموارد) ، آنکه پوستش از بیماری ترنجیده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، أعلال، آنکه نیکی و خوبی ندارد. (ذیل اقرب الموارد)
از حروف مشبهه بالفعل بمعنای لعل ّ است. و بعضی بر آنند که اصل و ریشه لعل همین عل است، و لام آن زائد است. مانند ’لاتهین الفقیر علک أن ترکع یوماً، و الدهر قد رفعه’. عل و لعل در معنی مانند عسی، و در عمل مانند ان مشبهه بالفعل اند، اما قبیلۀ عقیل آن دو را حرف جر دانند. و کوفیان منصوب ساختن جواب آن دو را جائز شمرند بر اساس قرائت حفص: ’لعلی أبلغ الاسباب اسباب السماوات فاطلع’. ابن مالک مجزوم شدن فعل بعد از لعل را جائز داند در صورتی که فاء آن حذف شده باشد: لعل التفاتاً منک نحوی مقدر یمل بک من بعد القساوه للرحم. (از مغنی اللبیب)
از حروف مشبهه بالفعل بمعنای لعل ّ است. و بعضی بر آنند که اصل و ریشه لعل همین عل است، و لام آن زائد است. مانند ’لاتهین الفقیر علک أن ترکع یوماً، و الدهر قد رفعه’. عل و لعل در معنی مانند عسی، و در عمل مانند ان مشبهه بالفعل اند، اما قبیلۀ عقیل آن دو را حرف جر دانند. و کوفیان منصوب ساختن جواب آن دو را جائز شمرند بر اساس قرائت حفص: ’لعلی أبلغ الاسباب اسباب السماوات فاطلع’. ابن مالک مجزوم شدن فعل بعد از لعل را جائز داند در صورتی که فاء آن حذف شده باشد: لعل التفاتاً منک نحوی مقدر یمل بک من بعد القساوه للرحم. (از مغنی اللبیب)
کنه لاغر، ریزه اندام مرد، کنه فربه از واژگان دو پهلو، زنباره، کلانسال نزار، پوست ترنجیده، مگر با افزودن ل لعل، بیمار گشتن، ناتوان گشتن، پیاپی آب نوشیدن، گزافیدن
کنه لاغر، ریزه اندام مرد، کنه فربه از واژگان دو پهلو، زنباره، کلانسال نزار، پوست ترنجیده، مگر با افزودن ل لعل، بیمار گشتن، ناتوان گشتن، پیاپی آب نوشیدن، گزافیدن