معنی علاقمندی - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با علاقمندی
علاقمند
- علاقمند
- کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند، مرتبط، منسوب، کسی که مسوء ول مالیات محلی است
فرهنگ لغت هوشیار
عیالمندی
- عیالمندی
- عیالمند بودن. صاحب اهل و عیال بودن. عیالواری. عیالباری. عائله داری
لغت نامه دهخدا
علاقبند
- علاقبند
- آن که ابریشم بافد کسی که رشته و جز آن از ابریشم سازد، سازنده نوار و قیطان
فرهنگ لغت هوشیار