معنی علاقمند - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با علاقمند
علاقمند
- علاقمند
- کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند، مرتبط، منسوب، کسی که مسوء ول مالیات محلی است
فرهنگ لغت هوشیار
علاقبند
- علاقبند
- آن که ابریشم بافد کسی که رشته و جز آن از ابریشم سازد، سازنده نوار و قیطان
فرهنگ لغت هوشیار
عیالمند
- عیالمند
- عَیالوار، مردی که زن و فرزند و نانخور بسیار داشته باشد، دارای اهل و عیال، عَیال دار
فرهنگ فارسی عمید
علاقه مند
- علاقه مند
- دارای علاقه، دوستدار، آنکه به کسی یا چیزی دل بستگی دارد
فرهنگ فارسی عمید
علاقه مند
- علاقه مند
- علاقه دار: خویشاوند، مهر ورز کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند، مرتبط، منسوب، کسی که مسوء ول مالیات محلی است. دوستدار، علاقه دار
فرهنگ لغت هوشیار