رایت، پرچم، بیرق، نشان، نشانه، در علوم ادبی نامی که شخص به آن معروف باشد، اسم خاص، مهتر، بزرگ تر قوم، پارچۀ بسته شده بر بالای چوبی که در مراسم عزاداری در جلو دستۀ عزاداران حمل می شود، نقش و نگار جامه عَلَم به خون تازه (چرب) کردن: عَلَم را به خون دشمن آغشته ساختن در جنگ عَلَم روز: کنایه از صبح، آفتاب عَلَم شدن: کنایه از مشهور شدن، معروف شدن، سرشناس شدن، برای مِثال هر که علم شد به سخا و کرم / بند نشاید که نهد بر درم (سعدی - ۱۵۶) عَلَم صبح: کنایه از روشنایی صبح عَلَم کردن: راست کردن، افراشتن، برافراشتن، کنایه از ساختن، برپا کردن مثلاً در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود، کنایه از آماده کردن، کنایه از تحریک کردن، برانگیختن به ویژه بر ضد کسی یا چیزی، کنایه از مطرح کردن، به وجود آوردن مثلاً برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده اند، کنایه از پهن کردن، چیدن مثلاً بساطش را علم کرد
دانستن، یقین کردن، یقین، معرفت، دانش عِلم ازلی: علم الهی، علم غیب عِلم اسفل: حکمتِ طبیعی عِلم اوسط: علم ریاضی عِلم بیان: علمی که به وسیلۀ آن می توان فهمید کدام یک از طرق تعبیر واضح تر و برای ادای مقصود مناسب تر است، به عبارت دیگر علمی که شناخته می شود به آن ایراد معانی در انحای مختلف و آن شامل سه باب است، باب اول در تشبیه، باب دوم در مجاز و استعاره، باب سوم در کنایه عِلم حروف: علمی که از خواص و تاثیر حروف به طور مفرد یا مرکب بحث می کند و موضوع آن حروف هجا است، علم سیمیا عِلم الهی: علمی که دربارۀ ذات واجب الوجود بحث می کند حکمت الهی: علمی که دربارۀ ذات واجب الوجود بحث می کند، عِلم الهی عِلم غیب: علم بر امور پنهانی، غیب دانی، برای مِثال حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صمّا (سعدی۲ - ۳۰۳) عِلم لاهوت: علمی که دربارۀ عقاید متعلق به خداوند و خداشناسی بحث می کند عِلم لدنی: مقابلِ علم مکتسب، دانش ذاتی، علم من لدن، علمی که از طریق کشف و شهود حاصل شود، دانشی که بدون فراگیری از جانب خدا به کسی داده شود عِلم لدن: مقابلِ علم مکتسب، دانش ذاتی، علم من لدن، علمی که از طریق کشف و شهود حاصل شود، دانشی که بدون فراگیری از جانب خدا به کسی داده شود، عِلم لدنی
نشانه، نشان، پرچم، رایت، بزرگ و مهتر قوم، نامی، مشهور، نقش ونگار جامه، صلیب مانندی از فلز با تزئینات خاص که ماه محرم هنگام عزاداری پیشاپیش دسته حرکت می دهند