جدول جو
جدول جو

معنی عشز - جستجوی لغت در جدول جو

عشز
(عَ)
درشت اندام پرگوشت، فعلش نیامده. (منتهی الارب). فعلی است متروک، و آن بمعنای درشتی جسم است. (از اقرب الموارد). درشتی و ستبری اندام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشر
تصویر عشر
یک دهم، ده یک چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجز
تصویر عجز
ناتوان شدن، ناتوانی، درماندگی، به ستوه آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوز
تصویر عوز
تنگ دستی، نیازمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشب
تصویر عشب
گیاه، گیاه تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجز
تصویر عجز
دنبالۀ چیزی، در علوم ادبی در علم عروض آخرین بخش یا آخرین کلمه در مصراع دوم بیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشا
تصویر عشا
اول تاریکی، اول شب، شامگاه، از مغرب تا نیمه شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشا
تصویر عشا
شام، غذای شب، غذایی که در شب می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشر
تصویر عشر
ده آیۀ قرآن که به شاگردان می آموختند، علامتی زرین در پایان هر ده آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنز
تصویر عنز
بزماده، ماده بز، ماده آهو، آهوبرۀ ماده
فرهنگ فارسی عمید
(عَ شَزْ زَ)
دشوار و پیچیده از هر چیزی، درشت خلقت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ / عَ شَزْ زَ)
شیر بیشۀ درشت اندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ ذَ لَ)
خلاف کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ لَ)
به رفتار بریده پا رفتن. (از منتهی الارب). راه رفتن بسان شخص بریده پای. (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی) ، بر چوب دستی تکیه نمودن. (از منتهی الارب) : عشز علی عصاه، بر عصای خود تکیه کرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اول تاریکی شبانگاه که مابین مغرب تا نیمه شب میباشد، وقت نماز خفتن، شام شبا غاز طعامی که در شب خورند شام جمع اعشیه. اول تاریکی از مغرب تا نماز خفتن یا از زوال آفتاب تا طلوع فجر شامگاه. یا نماز (صلوه) عشا. یکی از نمازهای روزانه و آن نمازیست واجب با چهار رکعت که وقت ادای آن پس از نماز مغرب است تا نصف شب شرعی، شبکوری طعامی که در شب خورند شام جمع اعشیه. طعامی که در شب خورند شام جمع اعشیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشن
تصویر عشن
انگاردن (تخمین زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشق
تصویر عشق
تعلق قلب به کسی، چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشر
تصویر عشر
یک جز از ده، ده یک، یک دهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشب
تصویر عشب
گیاه تر نو گیاه گیاهناک گیاه گیاه تر جمع اعشاب، یونجه وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشی
تصویر عشی
اول شب
فرهنگ لغت هوشیار
بز ماده، هو بره ماده از پرندگان، کرکس ماده از پرندگان، پشته سیاه، آله ماده (آله عقاب)، روی بر گرداندن، بازوبین زدن، بیهوده (باطل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوز
تصویر عوز
نایاب و کم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشز
تصویر نشز
جای بلند، بلند نشستن، بلندی جستن بلند و برجسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشز
تصویر وشز
پناه مردم، سختی زندگی، شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
لایه ستوهش ناتوانی درماند گی سستی، دسته شمشیر، شمشیر، درد سرین در ستور، مرغ دو برادران، کمبود در پرداخت در شماربایگی (حساب بانکی) ناتوان: مرد، بن دنباله، سرین، سرنه یکی از استخوان های لگن کلانسرینی عیب، حزن اندوه، آن چه از احوال که آشکار کنند یا مخفی دارند. ناتوان شدن به ستوه آمدن، ناتوانی سستی در ماندگی، عدم قدرت در انجام دادن اموریست که به ذات ممکن باشد بنابراین نسبت به امور غیر ممکن عجز صادق نیست، کسری مالیات، مقدار مالیاتی که از مودیان مالیات یک ناحیه برای جبران کمبود مالیاتی که بر عهده مودیان غایب بود وصول می کردند. دنباله چیزی، سرین. یا استخوان عجز. استخوانی است که فرد و متناظر و شبیه بیک هرم مربع القاعده که از جوش خوردن 5 مهره خارجی تشکیل می شود و بین دو استخوان خاصره و زر مهره های کمری و بالای استخوان دنبالچه قرار دارد. این استخوان از بالا به پایین و از جلو به عقب کشیده شده و انتهای فوقانی آن با پنجمین مهره کمر زاویه ای برجسته به طرف جلو تشکیل می دهد که فرجه آن در زن 118 و در مرد 126 درجه است. این زاویه را زاویه خاجی کمری یا دماغه می نامند. استخوان خاجی در جلو مقعر و تقعرش در زن بیش از مرد است. استخوان مذکور با دو استخوان خاصره و استخوان دنبالچه (عصعص) مجموعا لگن خاصره را می سازند، آخرین کلمه مصراع دوم هر بیت شعر جمع اعجاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجز
تصویر عجز
((عَ جْ))
ناتوان شدن، درماندن، ناتوانی، درماندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجز
تصویر عجز
((عَ جُ))
دنباله چیزی، سرین، آخرین کلمه مصراع دوم هر بیت شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشق
تصویر عشق
((عِ))
به شدت دوست داشتن، شیفتگی، دلدادگی، لذت، کیف، افلاطونی عشقی که با گرایش های جنسی همراه نیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشا
تصویر عشا
((عِ))
اول شب، شامگاه
عشای ربانی: دعا یا نماز ویژه مسیحیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشا
تصویر عشا
((عَ))
شام، غذای شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشب
تصویر عشب
((عُ))
گیاه، گیاه تر، جمع اعشاب، یونجه وحشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشر
تصویر عشر
((عَ))
عدد ده، هر ده آیه از قرآن مجید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشر
تصویر عشر
((عُ))
یک دهم، یک دهم چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشق
تصویر عشق
دلباختگی، دل بردگی، دل دادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجز
تصویر عجز
درماندگی، ناتوانی
فرهنگ واژه فارسی سره