شعب و آبراهه ای است ازآن ِ هذیل که از داعه فرومیریزد، و آن کوهی است محصور بین دو نخله. و گویند آن وادیی است در حجاز. و گویند شعبی است ازآن ِ هذیل در نزدیکی مکه نزدیک نخلهالیمانیه. (از معجم البلدان)
یک قطعه از هر چیزی که به ده قسمت شده باشد. (از اقرب الموارد). ده یک پارۀ چیز شکسته. (منتهی الارب) ، قطعه ای که از قدح یا دیگ می شکند، گوئی که آن قطعه ای است از ده پاره. ج، أعشار. (از اقرب الموارد) ، مابین دو نوبت آب شتر که هشت روز باشد بدان جهت که روز اول و دهم آب دهند و به آب آمدن شتر روز دهم باشد یا روز نهم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و بعد از عشر، نامی نیست جز عشرین، و اگر در روز بیستم به آب برسند گویند ’ظمؤها عشران’ که آن هجده روز باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
سه شب از هر ماه که بعداز شب نهم آید. (منتهی الارب). سه شب از شبهای ماه، که پس از تُسَع واقع است. (از اقرب الموارد) ، هر نباتی را گویند که در وقت شکستن شاخ آن یابرکندن برگ آن شیری از وی برآید. (برهان قاطع) ، نام رستنیی است که ثمر و میوۀ آن را بعربی خرفع گویند که کاویشه باشد و عصفر نیز خوانند. و بعضی گویند نوعی از حرشف است که کنگر باشد، و کنگرماست چیزی است مشهور. و بعضی دیگر گویند درختی است که آن را در هندوستان آگ خوانند و به لغت اهل عمان سنای مکی باشد. (برهان قاطع). هر نباتی که شیر دهد، خصوصاً درخت آک. (غیاث اللغات) (آنندراج). به هندوی جس گویند، و آن را صمغ باشد شیرین و طعم او شیرین بود و میوۀ او مجوف باشد و در میان میوۀ او به شبه پنبه چیزی باشد، چون جرم او شکافته شود آن چیز که در میان او بود به شبه پنبه نمایدو در زیر پنبه سر دانه باشد و از آن دانه شکر و عشرسازند، و در خزاین ملوک باشد و با او بعضی علتها رادارو کنند، و آن پنبه را خرفع گویند. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). درختی است که آتش زود درگیرد و مردم از آن بهترین به چقماق آتش نگیرند، و از آن نازبالش سازند، و شکری مشهور که از شکوفه و شاخ آن برآید و در آن یک گونه تلخی باشد. (منتهی الارب). درختی است با خاصیت سوزندگی و مردم آتش زنه ای نیکوتر از آن نگیرند، وداخل مخده ها و بالش ها را از آن پر کنند و از شکوفه و شاخه های آن شکری تلخ مزه بیرون آید، و گویند آن از عضاه، و از درختان بزرگ است و آن را صمغی شیرین مزه باشد و برگهائی عریض و رو به آسمان دارد و از شاخه ها و محل شکوفه های آن شیره ای خارج میشود. یک دانۀ آن عُشَره و جمع آن عُشَر و عُشَرات است. (از اقرب الموارد). درختی است عرابی ازجملۀ یتوعات. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). درخت خرک، و به هندی آک نامند. (از مخزن الادویه). درختی است بزرگ که نوعی من ّ و صمغی شیرین در گل و شاخه های آن است که کمی به تلخی زند، برگ پهن دارد و قسمی قَو در آن است که بهترین اقسام قو باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). بعضی گفته اند که ثمرۀ آن را حرمع خوانند و از یتوعات سبعه است. (نزهه القلوب). استبرق. آک. آگ. کاجیره. کاچیره. کافشه. کرک. اشخر. رجوع به اشخر و استبرق و کاجیره و آگ و سکرالعشر شود
جزء دوم اعداد مرکب عربی است چون أحدعشر، یازده و اثناعشر، دوازده و تسعهعشر، نوزده. و گاهی در اعداد مفرد نیز بکار رود چون عشر کلمات، یعنی ده کلمه. (از ناظم الاطباء)
ده زن. (منتهی الارب) (دهار). اسم است عدد ده را در صورتی که مضاف الیه آن مؤنث بود. (ناظم الاطباء). از اعداد مفرد اصلی است که با معدود مؤنث، بدون تاء و با معدود مذکربا تاء تأنیث بکار رود، و تمییز آن جمع و مجرور باشد: من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها (قرآن 160/6) ، کسی که نیکی بیاورد پس او را ده چندان آن است. قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات (قرآن 13/11) ،بگو پس بیاورید ده سوره مثل آن که بربافته و دروغ باشد. و لیال عشر (قرآن 2/89) ، سوگند به شبهای ده گانه. و واعَدْنا موسی ثلاثین لیله و أتممناها بعشر (قرآن 142/7) ، و وعده دادیم موسی را به سی شب و کامل کردیم آن را به ده، دهه: عشر اول محرم. عشر اول رمضان، دهۀ اول آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). - اصطرلاب عشر، برای هر ده درجه در اصطرلاب معمول است. رجوع به اصطرلاب شود. ، هر ده آیه از قرآن مجید. (ناظم الاطباء). ده آیت قرآن مجید، که در زمان قدیم رسم قاریان این بود که شاگرد خود را هر روز ده آیت سبق میدادند. (غیاث اللغات) (آنندراج). نشان که بر سر ده آیت در قرآن کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : برگ بنفشه بخم، چو پشت درم زن نرگس چون عشر در میان مجلد. منوچهری. نرگس میان باغ تو گویی درم زنیست اوراق عشرهای مجلد کند همی. منوچهری. عشرهای مصحف مجد تو را بیشتر باید ز گردون لاجورد. عمادی شهریاری. ثم یخطب خطبته الاخیره بقراءه هؤلاء الاَّیات ’یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم... اًلی تمام العشر’. (سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 213). - عشر زرین، اشاره است به کلمه ’عشر’که در حاشیۀ قرآنهای قدیم بخط زرین آن را بر سر هرده آیت می نوشتند. (از فرهنگ فارسی معین)