معنی عشب - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با عشب
عشب
عشب
گیاه تر نو گیاه گیاهناک گیاه گیاه تر جمع اعشاب، یونجه وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
عشب
عشب
گیاه تر. (منتهی الارب) (دهار) (مخزن الادویه) (غیاث اللغات). گیاه تر در آغاز بهار. واحد آن عُشبه است. ج، أعشاب. (از اقرب الموارد) ، یونجۀ وحشی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به یونجه شود
لغت نامه دهخدا
عشب
عشب
بسیارگیاه. (ناظم الاطباء). گیاه دار. و در تأنیث عَشِبه گویند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عشب
عشب
عیال عشب، عیال بزرگ که صغیر نباشد. (منتهی الارب). عیال که در بین آنها صغیر نباشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عشب
عشب
خشک گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، روییدن گیاه در مکانی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اشب
اشب
در آمیختن، آک کردن (آک عیب)، سرزنش، درهم ریختن درختستان انبوه، کویکستان انبوه (کویک نخل) در هم پیچیده آزار رسان
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.