معنی عوز - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با عوز
عوز
- عوز
- نام مردی است، (منتهی الارب)، از اعلام است، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
عوز
- عوز
- مرد نیازمند و محتاج. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- اًنه لَعوز لوز، از اتباع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یعنی نیازمند میباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بوز
- بوز
- پارسی تازی گشته بوزه اسب تند رو اسب جلد، مرد تیز هوش صاحب ادراک مقابل کودن
فرهنگ لغت هوشیار
جوز
- جوز
- وسط چیزی، گردو، گذشتن از جای و پس افکندن آنرا برفتن از وی
فرهنگ لغت هوشیار