- عر (حَ)
به بدی انداختن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آلودن کسی را به بدی. (منتهی الارب) ، رسانیدن کسی را به مکروهی، از بیخ برکندن موی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، باز افکندن زمین را. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، حاجتمند شدن. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط) (منتهی الارب) ، نیازمندی نمودن کسی را، گرگین شدن شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) ، اندوهگین کردن کسی را. (منتهی الارب) ، دادن کسی را بی خواست. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سرگین در زمین کسی کردن. (تاج المصادر). سرگین انداختن. (منتهی الارب) ، کسی را غمگین کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر) ، گشن ناک گردیدن. (منتهی الارب)
