بلغت زند و پازند تخت و اورنگ شهان را گویند. (برهان). عرش، زکام گرفتن. مزکوم، زکام زده شدن، موریانه زدن (چوب). ریونجه خورده شدن چوب. (تاج المصادر بیهقی) ، ریمناک و فاسد شدن (قرحه). تباه شدن ریش. (زوزنی). تباه شدن جراحت به ریم، پاک شدن، پاکیزه شدن زمین، در چشم خوش آمدن زمین
جمع فارسی عرشی، منسوب به عرش. کنایه از ملائکۀ مقربین و حاملان عرش باشد. (آنندراج) (برهان). روحانیان. ملائک: عرشیان بانگ و ﷲ علی الناس زنند پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند. خاقانی. عرشیان سایۀ حقش دانند اختران نور مطلقش دانند. خاقانی. تا به دور دولت او گشت شروان خیروان عرشیان فیض روان بر خیروان افشانده اند. خاقانی. ز بند جهان داد خود راخلاص به معشوقی عرشیان گشت خاص. نظامی