زفاف مهمانی و جشن عروسی، عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، پیوگانی، طو، بیوگانی، طوی، زلّه مهمانی و طعامی که بعد از آوردن عروس به خانۀ داماد می دهند
زن باشوی. (منتهی الارب). همسر و زن مرد. (از اقرب الموارد) ، مرد با زن. (منتهی الارب). شوهر زن. (از اقرب الموارد). گویند هی عرسه، و هو عرسها. و زن و شوهر را عِرسان گویند. (از اقرب الموارد) ، شیر ماده یا نر. (منتهی الارب). ماده شیر و لبوءه. (از اقرب الموارد). ج، أعراس. (منتهی الارب). و گاهی شیر نر و ماده را عِرسَین گویند. (از منتهی الارب). - ابن عرس، راسو، که خرد گوش و برگردیده پلک باشد، گویا که گوشش از بیخ بریده است. (منتهی الارب). چارپای کوچکی است چون موش، که اشتر و اصلم و اسک می باشد. (از اقرب الموارد). ج، بنات عرس، برای مذکر و مؤنث. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و گویند بنوعرس. (از منتهی الارب). و رجوع به ابن عرس در همین لغت نامه شود
شتر بچۀ خردسال. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). فصیل کوچک و صغیر. (از اقرب الموارد). عَرس. رجوع به عَرس شود. ج، اَعراس. (اقرب الموارد) ، گائیدن. (از منتهی الارب). نکاح و عروسی. (ناظم الاطباء). زفاف. (اقرب الموارد). عُرُس. رجوع به عُرُس شود، مهمانی عروسی. (منتهی الارب). طعام ولیمه و مهمانی. (از اقرب الموارد). به صورت مذکر و مؤنث به کار رود. ج، أعراس وعُرُسات. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و عُرَسات. (ناظم الاطباء) ، مجازاً، به معنی مجلس طعام فاتحۀ بزرگان است، که به روز وفات بعد ازسالی کنند. چرا که رحلت از غمکدۀ دنیا بمنزلۀ شادی عروسی است. الحق عاشقان حق. چنانکه سعدی فرموده: عروسی بود نوبت ماتمت اگر نیک روزی بود خاتمت. (آنندراج). ، در هند به مراسمی اطلاق شودکه برای تجلیل عارفان و حکیمان بزرگ اسلامی بر پا کنند. در این مراسم که معمولاً از سه تا پنج روز طول میکشد چند سخنرانی درباره مقام و شخصیت کسی که بیاد او جشن میگیرند ایراد میگردد و سپس گروه نوازندگان (قوّالان) به قوالی میپردازند و آوازها و سرودهای مذهبی میخوانند. (فرهنگ فارسی معین)
ستونی است در میان خیمه. (منتهی الارب). عمودی است در وسط ’فسطاط’. (از اقرب الموارد) ، رسن. (منتهی الارب). حبل. (اقرب الموارد) ، شتربچۀ خردسال. (منتهی الارب). فصیل کوچک. (از اقرب الموارد). عُرس. رجوع به عُرس شود، دیواری که مابین دو دیوار خانه سرمائی نهند و به نهایت نرسانند و مسقف سازند تا آن خانه گرمتر شود. و آنرا به فارسی بیچه گویند. (منتهی الارب). دیواری است بین دو دیوار خانه زمستانی که پیش ازاینکه به انتها برسد آنرا مسقف میکنند تا آن خانه گرمتر باشد. و این کار را در شهرهای سردسیر انجام میدهند. و چنین خانه ای را مُعَرَّس نامند. (از اقرب الموارد). ج، أعراس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)