معنی عریکه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با عریکه
عریکه
- عریکه
- کوهان یا باقی ماندۀ آن. (منتهی الارب). کوهان شتر. (غیاث اللغات). سنام. (اقرب الموارد). سنام بعیر است، یعنی کوهان شتر. (مخزن الادویه). جُبله. کَتَر، نفس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، طبیعت و خوی: رجل لین العریکه، نرم خوی. لانت عریکته، نخوت و تکبر او شکست. (از منتهی الارب). طبیعت. (غیاث اللغات) (آنندراج) (اقرب الموارد). ج، عَرائک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا