جدول جو
جدول جو

معنی عذر - جستجوی لغت در جدول جو

عذر
بهانه، دست آویز
تصویری از عذر
تصویر عذر
فرهنگ واژه فارسی سره
عذر
بهانه، معذور داشتن
تصویری از عذر
تصویر عذر
فرهنگ لغت هوشیار
عذر
((عُ ذْ))
پوزش خواستن، بهانه، بهانه ای که هنگام پوزش خواهی آورده می شود، عادت ماهانه، رگل
تصویری از عذر
تصویر عذر
فرهنگ فارسی معین
عذر
حجت و بهانه ای که هنگام اعتذار و برای رفع گله بیاورند، بهانه،
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، رگل، خون ریزی ماهیانه، حیض، خون ریزی ماهانه، قاعدگی، پریود، عادت ماهانه، عادت، عادت ماهیانه، دشتانی
عذر آوردن: بهانه آوردن، معذور خواستن
عذر خواستن: معذرت خواستن، درخواست عفو کردن
عذر داشتن: حیض بودن زن
تصویری از عذر
تصویر عذر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عذرا
تصویر عذرا
(دخترانه)
دوشیزه، باکره، بکر، لقب مریم (ع) و لقب فاطمه (س)، نام معشوق وامق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عذره
تصویر عذره
بکارت، دوشیزگی، دستۀ موی، موی جلوی سر، کاکل، ناصیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذری
تصویر عذری
پوزشخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
فرهنگ لغت هوشیار
بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذره
تصویر عذره
((عَ ذِ رِ یا رَ))
پلیدی، غایط، جایی که در آن کثافات دفع گردد، خرابه، ویرانه، جمع عذرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عذرت
تصویر عذرت
((عُ رَ))
بکارت، دوشیزگی، دسته موی، کاکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
((عَ))
بکر، دوشیزه، گوهر سوراخ نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
بکر، دوشیزه، کنایه از ویژگی سخنی که پیش از آن گفته نشده، سخن تازه آورده، مقابل نهان، پیدا، آشکار، به تنهایی، تنها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعذر
تصویر تعذر
استوار نگردیدن امر، عذر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذر
تصویر تعذر
دشوار شدن، عقب ماندن از کاری، امتناع ورزیدن، عذر آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعذر
تصویر تعذر
((تَ عَ ذُّ))
دشوار شدن، عذر آوردن، امتناع ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عذرخواهی
تصویر عذرخواهی
پوزش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عذر خواستن
تصویر عذر خواستن
پوزش خواستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عذرآور
تصویر عذرآور
عذرآورنده، بهانه آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذر آوردن
تصویر عذر آوردن
بهانه آوردن، معذور خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذر خواستن
تصویر عذر خواستن
معذرت خواستن، درخواست عفو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذرنیوش
تصویر عذرنیوش
کسی که به معذرت گوش می دهد و عذر را قبول می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذرخواه
تصویر عذرخواه
کسی که عذر می آورد و طلب بخشایس می کند، عذرخواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذرپذیر
تصویر عذرپذیر
عذرپذیرنده، آنکه پوزش می پذیرد و عذر و بهانه را قبول می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذروبهانه
تصویر عذروبهانه
برای انجام ندادن کاری دلیل بی اساس تراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذرتقصیر
تصویر عذرتقصیر
پوزشخواهی از گناه
فرهنگ لغت هوشیار
بکر، دوشیزه، جمع آن عذرای است، ناسفته، آشکارا، آبام خوشه، بر نام مریم علیها السلام بکر دوشیزه (دختر)، گوهر ناسفته، چنان باشد که هر که متواتر یازده ندب از حریف ببرد گویند عذرابرد و از حریف یکی به سه آن چه گرو کرده بودن، د بستاند باز چون حریف دوم یازده ندب متواتر ببرد گویند وامق برد و یکی از حریف بستاند، یکی از دوره های ملایم موسیقی قدیم. بکر دوشیزه (دختر)، یکی از دوره های ملایم موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر نیوش
تصویر عذر نیوش
بهانه پذیر، پوزش پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر ناموجه
تصویر عذر ناموجه
بهانه ناروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر موجه
تصویر عذر موجه
بهانه روا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر مقبول
تصویر عذر مقبول
بهانه پذیرفتنی بهانه پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر لنگ
تصویر عذر لنگ
بهانه پوچ بهانه سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر کسی را خواستن
تصویر عذر کسی را خواستن
بر کنار کردن، پایان دادن به کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر شدن
تصویر عذر شدن
حایض شدن (زن)، حایض شدن (زن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر داشتن
تصویر عذر داشتن
بهانه داشتن، حیض بودن (زن)، بهانه داشتن، حیض بودن (زن)
فرهنگ لغت هوشیار