معنی عذرپذیر - فرهنگ فارسی عمید
معنی عذرپذیر
- عذرپذیر
- عذرپذیرنده، آنکه پوزش می پذیرد و عذر و بهانه را قبول می کند
تصویر عذرپذیر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با عذرپذیر
عذر پذیر
- عذر پذیر
- عذرپذیرنده. که پوزش پذیرد و عذر قبول کند. مقابل عذرآور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کارپذیر
- کارپذیر
- کارپذیرنده، آنکه شغل و عمل قبول می کند، اثرپذیر
فرهنگ فارسی عمید
امرپذیر
- امرپذیر
- پذیرندۀ فرمان. قبول کننده امر. (فرهنگ فارسی معین) ، سبک ابرو، سبک ریش، سبک چشم از جریان آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، مُرط، مِرطَه. (ناظم الاطباء) ، گرگ برکنده موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) ، تیر بی پر یا تیر پرافتاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیر بی پر. (مهذب الاسماء) ، موی ریخته. (مصادر زوزنی). آنکه موی اندک دارد بر بناگوش. (مهذب الاسماء). ج، مُرط و جج، امراط و مِراط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کدرپذیر
- کدرپذیر
- خلل پذیر، مغموم و آشفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عطاپذیر
- عطاپذیر
- عطاپذیرنده. قبول کننده دهش و بخشش:
آنکه عطا و عطاپذیر مر او راست
معدن فضل است و اصل بار خدائی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
نورپذیر
- نورپذیر
- آنچه از دیگری نور گیرد. مستنیر. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مهرپذیر
- مهرپذیر
- نقش گرفته. نقش پذیرفته:
در شب تیره آن سراج منیر
شد ز نقش مراد مهرپذیر.
نظامی (هفت پیکر ص 11).
، نقش و نشان گیرنده
لغت نامه دهخدا