جدول جو
جدول جو

معنی عذرا

عذرا
بکر، دوشیزه، کنایه از ویژگی سخنی که پیش از آن گفته نشده، سخن تازه آورده، مقابل نهان، پیدا، آشکار، به تنهایی، تنها
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عذرا

عذار

عذار
کنار صورت، محل روییدن ریش
افسار
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رُخ، عارِض، خَدّ، غُرَّه، رُخسارِه، دیباجِه، لَچ، رُخسار، سَج، دیمِه، چِهر، گِردماه، چیچَک، دیمَر، وَجَنات، مُحَیّا، دیباچِه
عذار
فرهنگ فارسی عمید

عورا

عورا
مؤنثِ واژۀ اعور، کسی که یک چشمش نابینا شده باشد، یک چشم، رودۀ کور
عورا
فرهنگ فارسی عمید