جدول جو
جدول جو

معنی عذر

عذر
(طَ)
بسیار عیب گردیدن، بسیار گناه گردیدن، افسار نهادن اسب را، ختنه کردن کودک را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از قطرالمحیط) ، غالب شدن کسی را خون، بهانه نمودن. (منتهی الارب) ، معذور داشتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بدرد آوردن کودک را. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا