عذر آوردن عذر آوردن پوزیدن بهانه تراشیدن بهانستن بهانه آوردن تعلل کردن معذرت خواستن، بهانه آوردن تعلل کردن معذرت خواستن فرهنگ لغت هوشیار
گذر آوردن گذر آوردن گذشتن عبور کردن: یا فلک آنجا گذر آورده بود سبزه به بیجاده گرو کرده بود. (نظامی) فرهنگ لغت هوشیار
گذر آوردن گذر آوردن گذشتن. رد شدن. عبور کردن: یا فلک آنجا گذر آورده بود سبزه به بیجاده گرو کرده بود. نظامی. رجوع به گذشتن شود لغت نامه دهخدا
بار آوردن بار آوردن میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مِثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷) فرهنگ فارسی عمید