جدول جو
جدول جو

معنی عاقف - جستجوی لغت در جدول جو

عاقف(قِ)
شاه عاقف، گوسپند عقاف زده که او را مرض عقاف باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عارف
تصویر عارف
(پسرانه)
دانا، آگاه، آنکه از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاقب
تصویر عاقب
ازپس آینده، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عارف
تصویر عارف
شناسنده، دانا، در تصوف کسی که خدا او را به مرتبۀ شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد، کسی که عبادت حق را از آن جهت می کند که او را مستحق عبادت می داند نه از جهت امید ثواب یا خوف از عقاب، کسی که برای رسیدن به معرفت خداوند خود را ریاضت می دهد، حکیم ربانی، برای مثال عاصیان از گناه توبه کنند / عارفان از عبادت استغفار (سعدی - ۸۶)، صبور، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقر
تصویر عاقر
نازا، سترون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاصف
تصویر عاصف
تند، شدید، باد تند و شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واقف
تصویر واقف
وقف کننده، داننده و آگاه، ایستاده، بازایستاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقد
تصویر عاقد
اجراکنندۀ صیغۀ نکاح یا معامله، محکم کنندۀ پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاکف
تصویر عاکف
کسی که در مسجد یا در گوشه ای برای عبادت مقام می کند، گوشه گیر، گوشه نشین، در تصوف کسی که از دنیا قطع علاقه می کند و فقط به خدا می پردازد، حاضر، مقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاطف
تصویر عاطف
چادر، برگرداننده، مهربانی کننده نوازشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف
تصویر واقف
مستحضر، خبیر، مطلع، خبردار، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
ماند گار، مزگت نشین مقیم شونده معتکف، کسی که در مسجد یا جای دیگر برای عبادت مقام گزیند گوشه گیرنده برای طاعت و عبادت جمع عاکفون عکف عکوف. یا عاکف ملا علی. فرشته. مقیم شونده معتکف، کسی که در مسجد یا جای دیگر برای عبادت مقام گزیند گوشه گیرنده برای طاعت و عبادت جمع عاکفون عکف عکوف. یا عاکف ملا علی. فرشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائف
تصویر عائف
مرغواگوی آن که از رفتار پرندگان پیش بینی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاصف
تصویر عاصف
مایل و خمیده، باد سخت، جمع آن عواصف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقب
تصویر عاقب
نایب رئیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقد
تصویر عاقد
عقد کننده، گره زننده، استوار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقر
تصویر عاقر
نحر کننده شتر، زن که آبستن نشود، مرد عقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
خردمند، دانا، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارف
تصویر عارف
دانا و شناسنده، خدا شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عازف
تصویر عازف
چغانه نواز، سرود گوی چغانه زننده نوازنده چغانه، سرود گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاقف
تصویر حاقف
کژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف
تصویر واقف
((ق))
باخبر، آگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عارف
تصویر عارف
((رِ))
دانا، آگاه، خدا شناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عازف
تصویر عازف
((زِ))
نوازنده چغانه، سرودگوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقب
تصویر عاقب
((ق))
از پی آینده، جانشین، قائم مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاصف
تصویر عاصف
((ص))
مایل، خمیده، تند، شدید، باد سخت و تند، جمع عواصف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقد
تصویر عاقد
((ق))
پیمان کننده، کسی که قرارداد می بندد، اجرا کننده صیغه عقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقر
تصویر عاقر
((ق))
قربانی کننده شتر، زنی که آبستن نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
((ق))
خردمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاکف
تصویر عاکف
((کِ))
گوشه گیرنده، کسی که در مسجد یا هر جای دیگر برای عبادت گوشه بگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واقف
تصویر واقف
آگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
خردمند، زیرک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
Sane
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عاصف
تصویر عاصف
Infuriated
دیکشنری فارسی به انگلیسی