- ظف
- زندگانی تلخ، گرانی پیوسته
معنی ظف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیروزی
آنکه همواره با فتح و پیروزی است
نامه ای که خبر از فتح و پیروزی بدهد
پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن
ناخن، استخوان نازک روی سرانگشت دست و پا
ظفرانگیزنده، پیروزی آورنده، آنچه موجب ظفر شود، برای مثال تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر / بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر (مولوی - ۱۹۲)
پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن، ظفر یافتن
دستیاب پیروزمند
خارخسک بار مغیلان
ناخنه چشم ناخنک. یا ظفره چشم. ناخنک، جمع ظافر، پیروز دان ناخنک چشم ناخنگیا از گیاهان
پیروزمند فاتح
پیروز شدن فتح کردن، دست یافتن بر مسلط شدن بر. پیروز گشتن دست یافتن
پیروزمند
پیروز گردیدن فتح کردن
کسی که همیشه با فتح و ظفر همراه است
پیروز گردانیده اظفار مظفر کردن، پیروز کردن
پیروزمند فاتح
آن چه موجب ظفر شود پیروزی آورنده. ویل انگیز پیروزی انگیز
کاسنی آسمانگون از گیاهان
پاپیتال پیچک زمینی
ناخن باز از گیاهان گیاهی است از تیره سبزی آساها دحریج
ناخن پریان گونه ای از لیسک (حلزون) اسم) اظفار الطییب
ناخن پویا گونه ای لیسک (حلزون) که از هند خیزد ناخن دیو ناخن خرس ناخن پریان ناخن پریان گونه ای از لیسک (حلزون) اظفار الطیب
پیروزی، نصرت، فتح، غلبه
گوشت یا پوستی زائد که در گوشۀ چشم پدید آید و به تدریج سبب نابینایی شود، ناخنۀ چشم
پیروز شدن، غلبه
ظفر شدن: پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن، ظفر یافتن
ظفر یافتن: پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن
ظفر شدن: پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن، ظفر یافتن
ظفر یافتن: پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن
پیروزمند، فاتح