جدول جو
جدول جو

معنی طنح - جستجوی لغت در جدول جو

طنح
(حَ)
ناگوارد گردیدن شتران، فربه شدن شتران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طنز
تصویر طنز
شیوۀ ادبی که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب به صورت خنده آوری نمایش داده می شوند، طعنه، سرزنش
طنز زدن: طعنه زدن، مسخره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنب
تصویر طنب
طناب، ریسمان دراز، رشته ای که سراپرده یا خیمه را با آن ببندند، عصب بدن، عروق درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلح
تصویر طلح
موز، مغیلان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنح
تصویر جنح
پناه، حامی، پشتیبان، امان، زنهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنح
تصویر دنح
یکی از اعیاد مسیحیان، عید خاج شویان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طحن
تصویر طحن
آرد کردن گندم یا دانۀ دیگر، آرد کردن، جویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرح
تصویر طرح
تصویر بدون رنگ، مطرح کردن، پیشنهاد کردن، ارائه کردن، پی ریزی کردن، بنا نهادن، نقشه، مطلب،
در علوم ادبی خلاصۀ حوادث یک داستان،
در علوم سیاسی قانونی که برای مطالعه و تصویب تهیه می شود،
دور انداختن، حذف کردن، ویژگی آنچه به زور و اجبار فروخته شود
طرح افکندن: طرح ریختن، بنیان نهادن، پی افکندن
طرح ریختن: کنایه از برای کاری برنامه ریزی کردن، چیزی را از روی نقشه ساختن، نقشۀ ساختن چیزی را کشیدن
طرح کردن: نقشۀ چیزی یا کاری را کشیدن، مطرح کردن، پیشنهاد کردن، ارائه کردن، فروختن، دور انداختن، رها کردن، تحقیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلح
تصویر طلح
شکوفه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنح
تصویر فنح
کم نوشی: در ستور
فرهنگ لغت هوشیار
برون شدن بی پروانه شوی، بلند نگری، چشم چرانی: زن، جست و جو در دور دست، خود بینی منی
فرهنگ لغت هوشیار
بند چادر، پی (عصب)، دوال کمان، رگه برگ چادر دامیک (مشبک) ریسمان خیمه، میخ، جمع اطناب طنبه، دوال که به زه بندند سپس بر آن چوبک پیچند، پی اعلای سینه، یخ و عروق درخت، عصب بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنح
تصویر بنح
گوشت بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوح
تصویر طوح
دور و دراز سر گشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
طعنه، افسوس کردن، آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنز که میگفتند، باز راند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحن
تصویر طحن
شوکران از گیاهان آرد کردن، گرد گردیدن مار آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنح
تصویر زنح
ستودن، راندن، تنگ گرفتن در داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح
تصویر طرح
نقشه کش، نقاش
فرهنگ لغت هوشیار
سرگیجه، دماغک دماغ کوچک بر سر برخی پرندگان جدا از بینی آنان، مغزچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنح
تصویر جنح
زی، بخش، دوش (کتف)، پاسی از شب بال زدن
فرهنگ لغت هوشیار
میانه راه سربسته گویی، رای کسی را زدن، بدی رساندن، در گناه انداختن، آشکارکردن رای
فرهنگ لغت هوشیار
هنداخ پیرنگ کلوار زموده، گزار، گرده ریز، دور کرد انداختن وات یا وات در دیپ (نثر) و سرواد، کناره گرفتن، گستردن گسترش، به زور فروختن، شاده شالوده، نگاره، پرسیدن پیش کشیدن، انداختن از شماره -12 کاستن کم کردن شماره ای را از شماره دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
((دِ))
روز ششم ماه کانون الا´خر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا، در این روز مسیح را در آب معمودیه به نهر اردن غسل تعمید داد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرح
تصویر طرح
((طَ))
انداختن، دور کردن، افکندن، پیشنهاد کردن، نقاشی کردن، طرح اولیه چیزی را برداشتن، فروختن جنسی به زور به رعایا، گستردن، پهن کردن، کناره گرفتن از کاری، بیرون اندازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنز
تصویر طنز
((طَ))
ریشخند کردن، مسخره کردن، طعنه زدن، طعنه، ناز و کرشمه، عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. (اعم از شعر، نثر و نمایش)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنب
تصویر طنب
((طُ نُ))
ریسمان، ریسمان خیمه، میخ، عصب بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرح
تصویر طرح
نمودار، پیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طنز
تصویر طنز
Drollness, Humor, Satire
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طنز
تصویر طنز
забавность , юмор , сатира
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طنز
تصویر طنز
Scherzhaftigkeit, Humor, (DE) Satire
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طنز
تصویر طنز
кумедність , гумор , сатира
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طنز
تصویر طنز
dowcipność, humor, (PL) satyra
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طنز
تصویر طنز
graça, humor, (PT) sátira
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طنز
تصویر طنز
umorismo, (IT) satira
دیکشنری فارسی به ایتالیایی