جدول جو
جدول جو

معنی طحن

طحن
آرد کردن گندم یا دانۀ دیگر، آرد کردن، جویدن
تصویری از طحن
تصویر طحن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با طحن

طحن

طحن
آرد. و فی المثل: اسمع جعجعه و لااری طحنا، یعنی آواز آسیا میشنوم و نمی بینم آرد را. (منتهی الارب) (آنندراج). دقیق، گرد. (دهار)
لغت نامه دهخدا

طحن

طحن
جانورکی است، شیر بیشه، مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بعربی غنم را گویند، حربا. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

طحن

طحن
آرد کردن گندم. (منتهی الارب) (آنندراج). کذا طحنت الرحی. (منتهی الارب). آسیا کردن، طحنت الافعی، گرد گردید مار. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خردکردن و طاحونه که آسیا باشد مسمی به اسم لازم است
لغت نامه دهخدا

سحن

سحن
پرداخت چوب، شکستن سنگ، گروه انبوه، پناه پناهجای سر پناه پناهگاه
سحن
فرهنگ لغت هوشیار